
آگوست استريندبرگ
1849- 1912 ¡ سوئدي
او اغلب به عنوان پدر ادبيات مدرن سوئد شناخته ميشود؛ نمايشنامهنويسي كه آثارش بر گذار از طبيعتگرايي قرن نوزدهم به آثار مدرن قرن بيستم تأثير گذاشت.
یوهان آگوست استریندبرگ در استکهلم متولد شد. پدرش کارگزار کشتیرانی بود و مادرش که وقتی آگوست پسر بچه بود از دنیا رفت، سابقاً خدمتکار خانه بود. او در زندگینامهی خودنوشتش، «پسر یک پیشخدمت» (۱۹۱۳)، دوران کودکی خود را نا آرام و نا امن توصیف میکند. یوهان تحصیلات رضایتبخشی هم نداشت. ابتدا الهیات و سپس پزشکی را در دانشگاه اوپسالا خواند، اما فقط به طور متناوب به تحصیل پرداخت و به جای این که خود را وقف درس کند، به مشاغل کوتاه مدتی مثل روزنامهنگاری آزاد و سیاهی لشکر تئاتر پرداخت. استریندبرگ نتوانست فارغالتحصیل شود. با این حال، در این مدت، استعدادش در نویسندگی را کشف کرد و حتی موفق شد دو نمایشنامه در تئاتر سلطنتی اجرا کند. با وجود این موفقیت، او از سبک پرطمطمراق منظومههای نمایشی خود ناراضی بود و شروع به کار روی «استاد اولوف» کرد؛ نمایشنامهای تاریخی که به نثر محاورهای نوشته شده بود، اما تئاتر سلطنتی آن را رد کرد و تا ۱۸۸۱ اجرا نشد. استریندبرگ که سر خورده شده بود به روزنامهنگاری روی آورد و در طول دههی ۱۸۷۰ به عنوان منتقد خشمگین سرمایهدارهای استکهلم شهرت یافت. او عاشق یک هنرپیشهی مستعد به نام سیری فوناِسِن شد که در ۱۸۷۷ با او ازدواج کرد، اما زندگی آنها به دلیل مرگ اولین فرزندشان بلافاصله پس از تولد و ورشکستگی استریندبرگ در ۱۸۷۹ دچار مشکل شد. با وجود این، او به نوشتن ادامه داد و در اواخر همان سال اولین رمانش را به نام «اتاق سرخ» منتشر کرد که طنزی درخشان علیه ریاکاری جامعهی سوئد بود. او که از موفقیت این رمان لذت برده بود، با نوشتن تعدادی داستان کوتاه، رمان و نمایشنامه به دولت حمله کرد.
نمادگرایی و امور غریبه
پس از سفر به فرانسه در دههی 1880، استریندبرگ تحت تأثیر جریان طبیعتگرایی (ناتورالیسم) قرار گرفت که امیل زولا از آن دفاع میکرد. او هم آن ایده را در نمایشنامههای بعدی خود «پدر» (۱۸۸۷) و «بانو جولی» (۱۸۸۸) پیاده کرد که همسرش سیری نقش اول آنها را بازی میکرد. همانطور که رابطهی تصویر شده در «بانو جولی» (بین یک زن اشرافی و یک پیشخدمت) محکوم به شکست بود، ازدواج خود استریندبرگ نیز در ۱۸۹۱ به پایان رسید و دورهی دیگری از تحولات شخصی را رقم زد. ازدواج کوتاهمدت با فریدا اوهل روزنامهنگار و مترجم اتریشی و مجموعهای از مشکلات، روند خلاقیت او را دچار وقفه کرد. او شیفتهی مذهب، کیمیاگری و امور غریبه شد و با جنبش نمادگرایی درگیر شد و این تلاطمهای روحی را در رمان زندگينامهاي «دوزخ» شرح داد و ایدههای جدیدش را در نمایشنامههایش به کار گرفت. هریت باسِ بیست ساله، سومین همسر استریندبرگ در نمایشنامهی خارقالعادهاش «به سوی دمشق» بازی کرد. پس از شروع قرن جدید، او با «رقص مرگ (۱۹۰۰)، «نمایش یک رؤیا» (۱۹۰۱ - ۱۹۰۲) و «سونات اشباح» (۱۹۰۸) - که برای شرکت تئاتری که خودش تأسیس کرده بود نوشت - به گسترش مرزهای نوشتههای نمادینش ادامه داد.
بعدتر سلامتی استریندبرگ به دنبال فروپاشی شرکت تئاترش رو به افول گذاشت و در ۱۴ می ۱۹۱۲ در خانهاش در استکهلم درگذشت.
دیدگاه خود را بنویسید