
اسكار وايلد
1854- 1900 ¡ ايرلندي
به دليل شوخي طبعياش، تعهدي به ستايش زيبايي و نيز به سبب رسواييهاي زندگي خصوصياش شهرت دارد. او يكي از شوخترين و خيالپردازترين نويسندگان اواخر نوزدهم است.
اسکار وایلد در شانزدهم اکتبر ۱۸۵۴ در خانوادهای محترم و تحصیلکرده، در دوبلین به دنیا آمد. پدرش پزشک و متخصص فولکلور و مادرش شاعری برجسته و ملیگرا بود. با وجود این پیشینهی خانوادگی ظاهراً خوب، پدر وایلد سه فرزند نامشروع داشت و به تجاوز به یکی از بیماران سابقش هم متهم بود. جای تعجب نیست که پسر هم پتانسیل زیادی برای ایجاد رسوایی و زندگی مخفیانه از خود نشان داد، البته وایلد توانست تا حدود بیست و پنج سالگی از رسوایی دور بماند، آن هم با وجود شهرت روزافزونی که به عنوان جوانی شیکپوش و شوخ در سطح ملی داشت. کاریکاتورهای دههی ۱۸۸۰ او را با جوراب ساق بلند روی شلوار خمرهای در حالی که گل آفتابگردان به دست دارد نشان میدهد. با این حال او دانشجویی سختکوش بود که در دو رشته در آکسفورد به درجهی ممتاز دست یافت و جایزهی دانشگاهی شعر را مال خود کرد. در آن زمان هنوز هیچ نشانهای از ماجراهایی که زندگی آیندهی او را شکل داد وجود نداشت. به نظر میرسد وایلد مدتی عاشق فلورانس بالكوم، همسر آیندهی نویسندهی ایرلندی رمان «دراکولا»، برام استوکر بوده است.
بعد از این که دورهی اقامتش در آکسفورد به پایان رسید، به لندن نقل مکان کرد؛ جایی که با نوشتن شعر، نمایشنامه، مقاله و نقد توانست زندگی متوسطی را برای خود فراهم آورد. در ۱۸۸۲ به یک تور سخنرانی در ایالات متحده رفت که برای او تمکن مالی کافی برای پنج ماه زندگی در پاریس را فراهم آورد، اما در حوالی سی سالگی با مشکل مالی به لندن بازگشت. با زنی که ثروت زیادی به ارث برده بود ازدواج کرد و قبل از آن که سردبیر مجلهی «دنیای زنان» شود با نشریات مختلف همکاری داشت. در آن زمان، وایلد توسط مرد کانادایی جوانی به نام رابی راس اغوا شد؛ ملاقاتی که وایلد را در مسیر سقوط قرار داد و البته تخیل او را هم برانگیخت و رشد داد. او تجربیات این آشنایی را در کتاب «تصویر دوریان گری» (۱۸۹۰) شرح داده که به دلیل نمایش غیراخلاقی احساسات مردانه محکوم شد. با این حال وایلد شهرت ادبی خود را حفظ کرد و نمایشنامههای بعدی او از جمله نمایشنامهی «اهمیت جدی بودن» در ۱۸۹۵ به موفقیت دست یافتند.
زندان و سقوط
اسکار در ۱۸۹۲ با لرد الفرد داگلاس که با نام «بوزي» شهرت داشت آشنا شد و خیلی رود در آتش روابط بین بوزی و پدرش گرفتار شد. پدرِ بوزی کارت ویزیتی برای وايلد فرستاد که روی ان نوشته بود: «اسکار وایلدر، خودنمای قوم لوط» (پدر داگلاس از روابط بین وایلد و پسرش ناخشنود بود.)
وایلد از او به دلیل این افترا شکایت کرد، اما نتیجه فاجعهبار بود. وکلای لرد (پدرِ داگلاس) از نوشتههای وایلد به عنوان مدارکی دال بر همجنسگرایی وی استفاده کردند. او در می سال ۱۸۹۵ به اتهام بیحیایی آشکار دستگیر و به دو سال زندان با اعمال شاقه محکوم شد. در زندان وایلد را که از گرسنگی و اسهال خونی رنج میبرد، در ماه اول به تسمهای بستند و مجبورش کردند روزی شش ساعت پیادهروی کند. در زندان ریدینگ، او نامهی مفصلی خطاب به بوزی نوشت که بعدها تحت عنوان «از اعماق» منتشر شد.
این دو بعد از آزادی وایلد تلاش کردند در فرانسه کنار هم زندگی کنند. اما رابطهی آنها از هم گسست. همسر وایلد به سوئیس گریخت و پسرانشان را هم با خود برد. وایلد که بر اثر صدمات مختلف در هم شکسته بود در سیام نوامبر ۱۹۰۰ تسلیم مننژیت شد و در پاریس درگذشت.
دیدگاه خود را بنویسید