
جين آستين
1775- 1817 ¡ انگليسي
يكي از بزرگترين رماننويسان بريتانيا كه با داشتن پيشينهاي متوسط و روستايي با كنايههاي ماهرانه و نگاهي نافذ به شخصيتپردازي، تصويري واضح از جامعهي زمان خود ترسيم كرد.
جین آستین در دهکدهی استیونتونِ همپشایر، به دنیا آمد. او هفتمین فرزند خانواده بود. پدرش جورج، رئیس کلیسای محلی بود و با این که از خانوادهای خوب آمد و در آکسفورد تحصیل کرده بود، زندگی محقری داشت. جورج نه زمین داشت و نه درآمد شخصی، بنابراین برای گذران زندگی مجبور بود به پسران برخی از اعیان محلی درس بدهد.
بعضی از منتقدها، رمانهای آستین را به دلیل پرداختن به پول، اقوام ثروتمند و ازدواجهای سودمند رد میکنند، اما این مضامین کاملاً قابل درک است. جین در عنفوان جوانی کاملاً از چشمانداز محدود زندگی خود آگاه بود و میدانست که بدون جهیزیه، شانس او برای یافتن همسری مناسب به شدت کاهش یافته است. در عین حال، او همچنین میتوانست ببیند که راههایی هم برای فرار از سرنوشت وجود دارد. در حدود سال ۱۷۸۳ برادرش ادوارد توسط خانوادهی شوالیهای ثروتمند، اما بیبچه از اقوام دورشان به فرزندی پذیرفته شد. فرزندخواندگی از این نوع در آن زمان غیر عادی نبود- در پی این اتفاق شانس ادوارد تغییر کرد، زیرا او سبک زندگی و موقعیت جدیدی به دست آورده بود. برای جینِ جوان، این دگرگونی تقریباً جادویی به نظر میرسید، بنابراین جای تعجب نیست که او بعداً سعی کرد به قهرمانان کتابهایش تجربیاتی مشابه فرزندخواندگی و سرنوشتی شبیه سیندرلا بدهد.
زندگی درون خانه
جین، کودکی شادی داشت. او به خصوص به خواهر بزرگترش کاساندرا نزدیک بود. آنها ابتدا در مدرسهی شبانهروزي خانم کاولی در آکسفورد و بعداً در مدرسهی ابی تحصیل کردند. دختران در آنجا راضی بودند، اما معلوم شد که هزینهها برای جورج آستین بسیار زیاد است، بنابراین در پایان سال ۱۷۸۶ آنها به خانه بازگشتند. این دو خواهر، بسیار صمیمی باقی ماندند و مکاتباتشان اطلاعات ارزشمندی دربارهی دیدگاهها و علایق جین به دست میدهد. با این حال - متأسفانه - کاساندرا پس از مرگ جین بسیاری از نامههای او را از بین برد و شکافهای کنجکاوی برانگیزی در روایت باقی گذاشت.
پس از سال ۱۷۸۶ جین در خانه کنار خانوادهاش ماند و برای تکمیل تحصیلات ادبی خود در کتابخانهی پدرش مشغول تحقیق شد برادر بزرگ او، جیمز، عاشق سازماندهی سرگرمیهای تئاتری بود. و اقوام و دوستان مکرر به او مراجعه میکردند. جین پیانو را خیلی خوب می نواخت و صبحها یک ساعت قبل از بقیهی اعضای خانواده برای تمرین آن بیدار میشد. مهمتر از آن، او شروع به نوشتن کرد و در حدود دوازده سالگی، به پرکردن سه دفترچهی صحافیشدهای که پدرش به او داده بود مشغول شد. جین نوشتن را با داستانها، شعرها و طرحهای تاریخی آغاز کرد. این دفترها که اکنون مجموعاً به نام «آثار جوانی» شناخته میشوند. حاکی از مطالعات گستردهی جین هستند. او به ویژه به آثار نویسندگانی مانند ساموئل ریچاردسون و هنری فیلدینگ علاقهمند بوده است.
قالب نامهنگاری
آخرین تاریخ این دفتر یادداشتها سال ۱۷۹۳ است. به نظر میرسد از این نقطه به بعد آستين روي رمانهاي خود را آغاز کرده است. اگرچه سالها طول میکشد تا هر یک از آنها منتشر شود. در ابتدا، او به یک قالب نامهنگارانه علاقه داشت، يعني داستان خود را به طور کامل از طریق تبادل نامه بین شخصیتهای اصلی منتقل میکرد. او همچنین از دیگر فرمهای مستند مانند یادداشت روزانه با خاطرات استفاده میکرد. جین مطمئناً «الینور و ماریان» (نسخهی اولیهی «حس و حساسیت») را در این قالب نوشته است. اشاراتی قوی مبنی بر این که نسخهی اولیهی «غرور و تعصب» هم همینطور بوده است وجود دارد.
رمانهاي نامهنگاری در انگلستان قرن هجدهم به طور گسترده خوانده میشد. ساموئل ریچاردسون، یکی از نویسندگان مورد علاقهی جین، نگارش این سبک رمانها را در این کشور باب کرد. او این تکنیک را در نوشتن مشهورترین کتابهایش، «پاملا» (۱۷۴۰) و «کلاریسا» (۱۷۴۹) به کار برد. با این حال، در پایان قرن، زمان نامهنگاری از مد افتاده بود و بیتردید به همین دلیل است که آستین تصمیم گرفت این قالب را کنار بگذارد. به جای آن، او شکل کاملاً جدیدی از روایت را معرفی کرد که منتقدهای مدرن آن را «گفتمان غیر مستقیم آزاد» ناميدهاند. این تکنیک، شکلی از روایت سوم شخص است که جوهرهی گفتار اول شخص را در خود جای میدهد. به عبارت دیگر، راوی میتواند افکار یا گفتار شخصیت را بدون نیاز به عباراتی مانند «او گفت» یا «او فکر کرد» منتقل کند.
تکنیک تازه
آستين از تکنیک تازه توسعه یافتهی خود، با ظرافت بسیار زیاد برای ادغام راوی و شخصیت استفاده میکرد. برای مثال، در «اِما» جایی که قهرمان مدام نیات و علاقهمندیهای دوستانش را اشتباه متوجه میشود، آستین با استفاده از راوی سر به سر خواننده میگذارد تا هذیانهای اِما را طوری گزارش کند که انگار واقعیت هستند. خواننده تا زمانی که اِما خودش متوجه شود که عاشق آقای نایتلی است، نمیتواند از واقعیت ماجرا مطمئن باشد. آستین از سبک غیر مستقیم آزاد به شکلی فیزیکی استفاده میکرد، انگار که راوی درون بدن شخصیت است، بنابراین زمانی که یکی از شخصیتهای زن نگاهش را پایین میآورد و در مقابل یک مرد نجیب به شدت زیر و رو میشود، راوی فقط چیزهایی را ضبط میکند که شنیده میشود و هر چیزی را که شخصیت نمیبیند حذف میکند.
اکراه ناشران
به عنوان یک زن، نشر اثر برای آستین دشوار بود. در ۱۷۹۷ پدر چین نسخهی اولیهي »غرور و تعصب» را برای ناشری فرستاد و از او پرسید آیا این دستنویس را میخواند؟ جواب منفی بود. خود آستین هم کاری بهتر از این نکرد. در ۱۸۰۳ او رمان «سوزان» (که بعداً «نورثنگر اَبي» نام گرفت) را به قیمت ده پوند (۴۵) دلار) به ناشر فروخت. این اولین رمان مهم او بود با طنزی ملایم به رسم داستانهای ترسناک مد روز. ناشر هیچ کاری روی نسخهی خطی انجام نداد و سرانجام در ۱۸۱۶ هنری، برادر آستین، حق چاپ را پس گرفت. این کتاب در زمان حیات او منتشر نشد.
سالهای باث
در ۱۸۰۱ پدر چین به عنوان کشیش بخش بازنشسته شد و خانواده به باث در جنوب شرقی انگلستان مهاجرت کردند. در آنجا، آستین ماجرایی را تجربه کرد که میتوانست مستقیماً از یکی از رمانهای او بیرون بیاید. در دسامبر ۱۸۰۲ هریس بیگ ویتر، برادر یکی از دوستان آستین از او خواستگاری کرد. او بلافاصله پذیرفت، اما خیلی زود نظرش را عوض کرد. حدسهای زیادی دربارهی دلایل او برای این کار وجود دارد، اما هیچ پاسخ قطعیای یافت نشده است. شاید او برای استقلال خود ارزش زیادی قائل بود و نمیتوانست آن را با امنیت مالی معاوضه کند.
پدر جین در ۱۸۰۵ درگذشت و خانواده مجبور شدند باث را ترک کنند. آنها مشکل مالی داشتند، اما ادوارد آستین نایت آنها را نجات داد. او به آنها پیشنهاد داد در یکی از املاکش - کلبهای در روستای همپشایر - زندگی کنند. در اینجا بود که سرانجام حرفهی نویسندگی جین آغاز شد. در ۱۸۱۱ «حس و حساسیت» به اولین رمان چاپ شدهی او تبدیل شد که نقدهای مطلوبی را به دست آورد و فروش خوبی داشت. این اثر به صورت ناشناس منتشر شد (امضای آن «توسط یک بانو» بود) که در آن زمان یک رویهی رایج برای نویسندگان زن به شمار میرفت، اگرچه در محافل ادبی هویت آستین مطمئناً آشکار بود.
او به زودی تحسینکنندگان زیادی پیدا کرد، از جمله سر والتر اسکاتِ نویسنده و نیز شاهزادهی نایبالسلطنه (پادشاه جورج چهارم آینده) که از او درخواست کرد «اِما» را به او تقدیم کند و چین با اکراه پذیرفت. در ۱۸۱۵ از او دعوت شد از کتابخانهی شخصی قابل توجه شاهزاده بازدید کند.
متأسفانه آستین نتوانست از موفقیتها و افتخارات خود لذت ببرد. در ۱۸۱۶ او از یک بیماری مرموز - که امروزه به عنوان بیماری آدیسون شناخته میشود - رنج میبرد. او یک سال بعد درگذشت و در شبستان کلیسای جامع وینچستر به خاک سپرده شد.
دیدگاه خود را بنویسید