
دنيل دفو
1660- 1731 ¡ انگليسي
يك مسيحي پروتستان معتقد، تاجر، روزنامهنگار، جاسوس، رسالهنويس و مبلغ مذهبي با استعدادهاي متنوع كه آثار داستانياش تأثير فرهنگي بسيار گستردهاي داشت.
دنیل دفو بیشتر برای رسالههای طنزش، پیشگام شناخته میشود، البته زندگی شخصی او هم بسیار جالب است. دفو، شش سال قبل از آتشسوزی بزرگ ۱۶۶۶ در خانوادهی پر جمعیت یک تاجر در سنت گیلزِ لندن متولد شد.
در ابتدا به سادگی او را «دنیل فو» نامگذاری کردند، اما بعدها او برای این که به نام خود حسن وقار و اشرافیت بدهد، «دِ» را به آن اضافه کرد. خانوادهی دفو از پروتستانهای اهل فلاندر بودند و به همین دلیل، از دگراندیشان (خارج از جریان اصلی دین اَنگلیکان به ویژه در دربار انگلیس) به حساب میآمدند؛ بنابراین ورود دفو به دانشگاههای بزرگ انگلیس ممنوع بود. در عوض او در مدرسهی دگراندیشان لندنی تحصیل کرد که توسط چارلز مورتون اداره میشد. مورتون وزیری بود که بعدها رئیس دانشگاه هاروارد ماساچوست شد.
تجربهای در تجارت
سرنوشت، منصب وزارت را برای دفو کنار گذاشته بود، اما او تجارت را ترجیح داد. در ۱۶۸۴، حوالی زمان ازدواجش (او و همسرش، مری، صاحب شش فرزند شدند) کسب و کاری را با فروش لباسهای مردانه شروع کرد و در دههی ۱۶۹۰ تجارت پر رونق دیگری را در حوزهی تنباکو، شراب و خرید و فروش اموال به راه انداخت. سپس به سمت سرمایهگذاریهای حیلهگرانه رفت از جمله به فکر فریب دادن بیمه افتاد که ناموفق بود و باعث ورشکستگی او در ۱۶۹۲ شد. یک دهه طول کشید تا بتواند بدهیهایش را پرداخت کند.
دفو در حالی که کسب و کارش را اداره میکرد، درگیر فعالیتهای سیاسی هم بود و رسالههای مختلفی در حمایت از عقاید سیاسی مختلف مینوشت. زمانی که جیمز دوم، طرفدار مذهب کاتولیک، در ۱۶۸۵ به سلطنت رسید، دفو به شورش مونموث پیوست، اما از مجازات برای اقدام به سرنگونی پادشاه نجات پیدا کرد.
طنز و آشوب
دفو از طرفداران پروپا قرص ویلیام شاهزادهي اورانژ بود که در ۱۶۸۹ به سلطنت رسيد. انقلاب شکوهمند ویلیام در ۱۶۸۸ باعث شد که حکومت پارلمانی در بریتانیا شکل بگیرد و برتری مذهب پروتستان را تأیید کند، در نتیجه فضای آزادی برای دگراندیشان ایجاد شد.
با این حال، پس از مرگ ویلیام در 1702، ملکه آن که اَنگلیکانِ متعصبی بود و با محافظهکاران همدردی میکرد به تخت سلطنت انگلیس رسید. او بلافاصله دست به کار شد تا فعالیتهای مخالفان را محدود کند. دفو در واکنش به این سرکوب، رسالهای با عنوان «کوتاهترین طریق برخورد با دگراندیشان» تألیف کرد. او در انتقادی تند از تفکر محافظهکاران، استدلال کرد که همهی پیروان مذاهب دیگر باید کنار گذاشته شوند؛ «حالا اجازه دهید دزدها را به صلیب بکشیم.»
زمانی که هدف این رسالهی طنزآمیز فاش شد، خشم حکومت را برانگیخت و باعث شد او را به فتنانگیزی متهم کنند. او سه بار به زندان افتاد و در نهایت به زندان نیوگیت فرستاده شد؛ جایی که در آن با مول کینگ آشنا شد؛ کسی که دفورمان «مول فلاندرز» را با الهام از او تألیف کرد. رابرت هارلی، وزیر امور خارجه و یکی از رهبران محافظهکاران، حس کرد استفاده از گفتار و الفاظ ماهرانه، نیرنگ و نبوغِ دفو فوایدی دارد پس دفو را آزاد کرد تا به سراسر کشور برود و شبکهاي از جاسوسان را ایجاد کند. دفو در اسکاتلند، پیش از رأیگیری برای قانون اتحاد ۱۷۰۷ که دو کشور انگلیس و اسکاتلند را به یکدیگر ملحق کرد، باعث ایجاد تردید و اختلاف شد. او غالباً به صورت ناشناس و با هویتهای جعلی سفر میکرد.
پرسش از حقیقت
دفو در دههی پایانی عمر به داستاننویسی روی آورد و «زندگی و ماجراهای غافلگیرکنندهی رابینسون كروزوئه» را در پنجاه و هفت سالگی نوشت؛ کتابی که بیشتر شهرتش را مدیون آن است. داستانهای دفو، به گونهای نوشته و منتشر شدهاند که انگار روایتهای زندگی شخصیتهای «واقعی» هستند. خوانندگان رمان «زندگی و ماجراهای غافلگیرکنندهی رابینسون کروزوئه» و رمان «مول فلاندرز» به این باور رسیدند که هر دو شخصیت، نویسندهی داستانهای خود هستند. این که نام دفو در هیچیک از این داستانها به عنوان نویسنده قید نشده بود به این باور دامن میزد؛ داستان رابینسون کروزوئه به سبک راوی اول شخص به صورت خاطرات روزانه نوشته شده و روایت داستان به خود کروزوئه، قهرمان اصلی داستان، نسبت داده شده است. در رمان «مول فلاندرز» نیز دفو ادعا میکند که داستان را از روی یادداشتهای مول فلاندرز نوشته و او تنها ویراستار آن بوده است. همچنین او در ۱۷۲۲ رمان دیگری منتشر کرد با عنوان «یادداشتهای سال طاعون» که تجربیات مردی را در دورهی شیوع طاعون در لندنِ سال ۱۶۶۵ شرح میدهد. بدون شک، خوانندگان این داستان آن را یک روزنگاری سرراست تصور می کنند، زیرا نویسنده در متن این داستان ارجاعات دقیق و پرزحمتی را ارائه میدهد و به همهی تاریخها و مکانها اشاره میکند، او حتی جداول قربانیان طاعون را هم در کتاب آورده است. این داستان میتواند به خوبی یادداشتنویسی وسواسی دفو را به نمایش بگذارد. به نظر میرسد دفو از روی خیرخواهی و بشردوستی اقدام به نوشتن این داستانها کرده است، زیرا در آن زمان، به تازگی شایعاتی مبنی بر شیوع طاعون در فرانسه رواج یافته بود و دفو امیدوار بود بتواند با نمایش دقیق وقایع، به خوانندگانش شانس بیشتری برای بقا بدهد.
رمان مدرن
«رابینسون کروزوئه» در ۱۷۱۹ منتشر شد و میتوان آن را به همراه «دن کیشوت» اثر سروانتس نمونههای اولیهی چیزی دانست که امروز آن را رمان مینامند. این دو اثر، ویژگیهای خاصی دارند؛ برای مثال هر دوی آنها، داستانهایی تخیلی بودند که به جای خوانده شدن با صدای بلند، باید به تنهایی خوانده میشدند، درست برخلاف حماسههای منظوم و منثور عصرهای گذشته که برای اجرا طراحی شده بودند. از نگاهی دیگر، این دو اثر برای قشر متوسط جدیدِ در حال رشد و باسواد نوشته شده بودند. در آنها بر خلاف اشعار میلتون و نمایشنامههای شکسپیر، پادشاهان و خدایان قهرمان اصلی داستان نبودند، بلکه قهرمانهای اصلی انسانهایی معمولی بودند و داستان را در موقعیتهایی روایت میکردند که خواننده میتوانست با آن ارتباط برقرار کند.
روایتهای «جزیره»
«رابینسون کروزوئه» رکورد قابل توجهی در تعداد مخاطبان خود ثبت کرد (چهارچاپ در اولین سال انتشار). شاید یکی از دلایل محبوبیتش این باشد که این داستان به عنوان یک تجربهی بشری برای مخاطبانش قانعکننده است؛ روایت زندگی مردی که در جزیرهای بیابانی سرگردان مانده و در حال نبرد با بیماری سرنوشت برای زنده ماندن تلاش میکند. برخی از منتقدان، این رمان را استعارهای از زندگی هر انسان قلمداد میکنند، اما برای دیگران، اهمیت کتاب در این نهفته است که این داستان محصول زمان خودش است که به روشی غیر معمول، تفکری را نشان میدهد که منجر به استعمار بخش بزرگی از دنیا توسط اروپا شد. رابطهی استعمارگر و مستعمره در این رمان، بین جمعه، ساکن بومی جزیره و کروزوئه، نماد «تمدن»، به نمایش گذاشته شده است. کروزوئه با استفاده از یک تفنگ، روشهای دنیای غرب از جمله تسلیم شدن در برابر قدرت را به جمعهی وحشی آموزش میدهد. در روزگار دفو، کشتیهای بسیاری به کام طوفان میرفتند و مسافرانشان در دریا غرق میشدند یا از سرزمینهای دیگری سر در میآوردند، داستانهای زیادی از این نوع تجربیات وجود داشت و به نظر میرسد که دفو در نوشتن رمانش از این داستانها الهام گرفته است؛ برای مثال، روایتهای الکساندر سلکرک که سالهایی را در جزیرهای واقع در اقیانوس آرام زندگی کرد یا هنری پیتمن مردی که از مجازات زندگی در یک مستعمرهی کارائیب فرار کرد.
سالهای آخر زندگی دفو، با بیماری و ناتوانی، بدهکاری و پنهان شدن از طلبکاران سپری شد. او در ۱۷۳۱ هفت سال پس از انتشار رمان «رکسانا» که آخرین اثرش محسوب میشود، احتمالاً به دلیل سکتهی قلبی درگذشت. بنای یادبودی برای دفو در میدان بونهیل در شمال لندن ساخته شده است.
دیدگاه خود را بنویسید