معرفی نویسنده رابيندرانات تاگور

بوک شهر

1403/1/20

1 بازدید

46737378

رابيندرانات تاگور

1861- 1941 ¡ هندوستاني

او ادبيات بنگالي را دوباره شكل داد و تأملاتش از مردم هند، معنويت و طبيعت اين كشور را با نتيجه‌ي كاوش‌هايش در ادبيات غرب و طبيعت‌گرايي در هم آميخت. صلح‌طلبي و انسان‌گرايي او طرفداران بسياري برايش به ارمغان آورد.

در هفتم آگوست ۱۹۴۱ جسد رابیندرانات تاگور از کلکته به رود گنگ ریخته شد. در این مراسم مردم موهای سر او را می‌کندند و قبل از این که جسد به تمامی بسوزد و از بین برود، جمعیت در جست‌وجوی استخوان‌ها یا هر چیز دیگری بودند که از بدن او باقی مانده باشد. این ماجرا را می‌توان پایانی غم‌انگیز برای مردی که روح شاعرانه‌ی هند نامیده می‌شد تلقی کرد، اما در واقع بیانی از میزان شهرت و محبوبیت او بود. تاگور هشتاد سال پیش از آن روز در یکی از ثروتمندترین خانواده‌های کلکته به دنیا آمد. خانواده‌ی او در خط مقدم رنسانس فرهنگی بنگال قرار داشت. تاگور اولین شعرش را در هشت سالگی نوشت و تا شانزده سالگی، مجموعه اشعاری گرد آورده بود که آثار گمشده‌ی یک شاعر هند و در قرن هفدهم شناخته می‌شد.

از غرب به شرق

در ۱۸۷۸ به مدرسه‌ای در انگلستان فرستاده شد و سپس برای مدت کوتاهی در کالج دانشگاه لندن به تحصیل حقوق پرداخت. در آن دوره دانش خود را درباره‌ی ادبیات اروپا عمق بخشید و همچنین به مراکز موسیقی رفت و به نواهای محلی گوش سپرد و بعدها سبک آن‌ها را در دو هزار ترانه‌ای که در سبک موسیقایی خود تولید کرد، گنجاند. او سبک موسیقی‌اش را رابیندرا سانجیت نامید. تاگور به هند بازگشت و تصمیم گرفت ادبیات اروپایی و فرهنگ هند را در هم آميزد. در هند با دختری ده ساله که دوازده سال از خودش کوچک‌تر بود ازدواج کرد. سپس در ۱۸۹۱ به بنگال شرقی نقل مکان کرد تا املاک خانوادگی‌اش را مدیریت کند. در آنجا با مردم محلی و روستاییان آشنا شد و زندگی متواضعانه‌ی آنها را با بیانی طنزآمیز و کنایی در داستان‌های کوتاهی که به سبک غربی مینوشت به تصویر کشید. او همچنین مدرسه‌ای تأسیس کرد و در آن به دنبال ترکیب سنت‌های آموزشی غربی و هندی بود.

از شرق به غرب

زمانی که همسر و دو فرزند تاگور در ۱۹۰۲ درگذشتند، او اندوه خود را به مجموعه شعری تبدیل کرد به نام «گیتانجالی» که در ۱۹۱۰ در بنگال منتشر شد.

به امید یافتن یک ناشر انگلیسی، دست‌نوشته‌ی خود را به انگلستان برد، اما آن را در متروی لندن جا گذاشت. خوشبختانه کتاب پیدا شد و در ۱۹۱۲ با ترجمه و تفسیر خود نویسنده منتشر شد. این اثر درباره‌ی آرامش روح در هماهنگی و آمیختن با طبیعت بود و خوانندگان اروپایی را - قاره‌ای که در آستانه‌ی یک جنگ خونین بود - تحت تأثیر قرار داد. همین کتاب بود که جایزه‌ی نوبل ادبیات و شهرت بین‌المللی را برای تاگور به ارمغان آورد. او همان‌طور که غرب از شرق توقع داشت، عارفانه، حکیمانه و عجیب به نظر می‌رسید. در ۱۹۱۵ به تاگور نشان شوالیه اعطا شد. او در اعتراض به کشتار آمریتسار در ۱۹۱۹ تصمیم به بازگرداندن این نشان گرفت و با این کار نشان داد که با وجود نگاه تحسین‌آمیزش به فرهنگ بریتانیا، همچنان در دل به هندوستان وفادار است. در آغاز دهه‌ی ۱۹۲۰ بر وضعیت پرچالشی که در هند وجود داشت تمرکز کرد و نه تنها درباره‌ی سیستم طبقاتی هند و سنت لمس اعضای بدنِ یک طبقه توسط دیگر طبقات نوشت، بلکه در نوشته‌هایش به فقر در کلکته نیز پرداخت. او در جنبش ملی‌گرایانه‌ی هند فعالیت داشت و با گاندی دوست صمیمی بود، اما پیش از هر چیزی بنگالی باقی ماند. در ۱۹۳۷ به کما رفت. با این که از این وضعیت نجات یافت، اما این بیماری آغاز پایانش بود و او چهار سال بعد درگذشت.

 

Star Rating Star Rating Star Rating Star Rating Star Rating

دیدگاه خود را بنویسید