
طبل حلبی
۱۹۵۹ ¡ آلمان غربی
گونتر گراس (۱۹۲۷- 2015)
گونتر گراسِ آلمانی تا پیش از انتشار اولین رمانش، طبل حلبی، فقط یک کتاب شعر منتشر کرده بود. رمانِ او بلافاصله پس از انتشار، غوغایی به پا کرد و او را در زمرهی جنجالیترین نویسندگان آلمان قرار داد. خیلیها طبل حلبی را از برترین رمانهای قرن بیستمِ آلمان میدانند. این رمان قصهی اُسکار مانزرات را میگوید که در شهر دانتسیش (گدانسک) به دنیا آمده و شاهد رخدادهای جنگ جهانی دوم و سالهای پس از آن بوده و حین بازگو کردنِ سرگذشتِ خودش، گذشتهی آلمان را هم میکاود. قصه در قالب محاوره و از زبان اسکار گفته میشود، گرچه اسکار مدام میان روایت اول شخص و روایت سوم شخص نوسان میکند.
اسکار، همان اوایل قصه، به ما میگوید که در سه سالگی تصمیم گرفته بزرگتر نشود (چون نمیخواسته مثل پدرش خواربارفروش شود). او میتواند با فریادش شیشهها را بشکند و به نشانهی اعتراضی رسا به جهان، بر طبل حلبیای میکوبد که عزیزترین داراییاش است و هدیهی سومین سالگرد تولدش بوده. حالا اسکار در آستانهی سی سالگی است اما همچنان همیشه طبل عزیزش را همراه دارد، حتی در قرارهای عاشقانهاش. پس از پایان جنگ، دانتسیش جزو لهستان کمونیست میشود و اسکار هم به گروهی از بندبازهای دورهگرد میپیوندد و شهرش را ترک میکند. او در آلمان مدتی سنگ قبر میتراشد، مدتی مدل نقاشی میشود و چند وقتی هم نوازندهی جاز. قصه پایان روشن و واضحی ندارد. اسکار را به اشتباه به جرم قتل در آسایشگاهی روانی بستری کردهاند و حالا قرار است مرخصش کنند. او زندگیاش - قصهای که تا اینجا خواندهایم - را مرور میکند و از خودش میپرسد حالا چه ماجراهایی در پیش خواهد داشت.
اسکار شاهد و ناظر تاریخ آلمان قرن بیستم است و گاهی در آن مشارکت هم میکند. قصهی او بدیع، گستاخانه، هولناک و بامزه است اما سراغ بحثهایی مثل مسئولیت ملت آلمان در قبال نازیسم میرود که در آن زمان کمتر کسی در آلمان دربارهشان حرف میزد. خیلیها گراس را به خاطرِ صداقتش میستودند اما کتابش همیشه بحثانگیز بود. سالها بعد، وقتی گراس فاش کرد که وقتی هفده ساله بوده، در آخرین ماههای جنگ، به خدمت در اساس فرا خوانده شده، بحث دربارهی کتاب او دوباره بالا گرفت.
شما می توانید این کتاب به همراه هزاران عنوان کتاب دیگر را از فروشگاه اینترنتی بوک شهر تهیه فرمائید
دیدگاه خود را بنویسید