معرفی نویسنده فرانسوا رابله

بوک شهر

1403/1/19

82 بازدید

4743

فرانسوا رابله

4/1493- 1553 ¡ فرانسوي

نويسنده، پزشك، پژوهشگر، كشيش و غول فكري قرن شانزدهم فرانسه، نام او به دليل شاهكارش به ضرب‌المثلي از طنز زميني و نفساني تبديل شد.

فرانسوا رابله که پسر یک وکیل و ملاک ثروتمند بود در اواخر قرن پانزدهم در شینونِ منطقه‌ی تورن به دنیا آمد. چشم‌انداز مناظر این منطقه در ماجراهای غولش، گارگانتوا توصیف شده است؛ جایی که نبرد او با عصبانی‌اش با نام پیکروکول، در میان مزارع، جویبارها و قلعه‌های بزرگی صورت می‌گیرد که خانه‌ی کودکی رابله را احاطه کرده بود.

رابله در اوایل دهه‌ی ۱۵۰۰ به تحصیل در رشته‌ی حقوق پرداخت، اما پس از پیوستن به صومعه‌ی فرانسیسکن و دریافت چند فرمان مقدس، با آموزه‌های مکتب کوته‌نگرانه‌ی فرانسیسکن‌ها مخالفت کرد. در عوض به جریان انسان‌گرایانه‌ی رنسانس روی آورد (رویکردی فکری بر اساس رجوع دوباره به ایده‌های کلاسیک). رابله خود را با دانشمندانی که از ترجمه‌های جدید نسخه‌های خطی لاتین و یونانی برای حمایت از آموزش فلسفی روشن‌تر و گسترده‌تر استفاده می‌کردند هم‌سو کرد. تجزیه و تحلیل آن‌ها از متن طومارها و کتیبه‌های باستانی، اساس اولین ترجمه‌های مدرن کتاب مقدس را شکل داد. با وجود این، اشتیاق و علاقه‌ی رابله به زبان یونانی در صومعه‌اش، بدعتی تلقی می‌شد که احتمالاً افکار خطرناکی را پرورش می‌داد.

رابله از پاپ برای ادامه‌ی مطالعات خود به عنوان یک راهب بندیکت کمک هزینه می‌گرفت، اما در ۱۵۳۰ عهد و پیمان خود را شکست و برای ادامه‌ی تحصیل در رشته‌ی پزشکی به دانشگاه مون‌پلیه رفت. دو فرزند او از یک بیوه‌ی بی‌نام و نشان، در طول همین دوران متولد شدند. او به عنوان پزشک در بیمارستانی در لیون استخدام شد. طبابتش را بر اساس ترجمه‌های خود از آثار جالینوس و بقراط انجام می‌داد و شهرتش به دلیل مراقبت از قربانیان مرگ سیاه (طاعون) بود.

دستور کار رنسانس

رابله در دوران سختی زندگی می‌کرد. جنگ طولانی مدت فرانسه با امپراتور مقدس روم، کارل پنجم بر سر سرزمین‌ها و قلمروهای فرانسه در ایتالیا منجر به شکست تحقیرآمیزی در ۱۵۲۵ شد، طوری که پادشاه فرانسه دستگیر و برای طلب باج زندانی شد. همچنین هم‌زمان با گسترش اصلاحات در آلمان، انسان‌گرایی هم در حال ظهور بود. در همان حال در خیابان‌های فرانسه پوسترهایی به چشم می‌خورد که بیانگر اعتراض علیه فساد کلیساها و اعمال کاتولیک‌ها بود و واکنش‌های خشونت‌آمیزی را بر می‌انگیخت. پیروان مارتین لوتر به بدعت متهم می‌شدند و در آتش می‌سوختند. رابله با ایستادن در آستانه‌ی چنین جهانی که به سرعت در حال تغییر بود، شروع به نوشتن داستان‌هایی کرد که در ادبیات قرون وسطا سابقه نداشت. داستان‌های او به ماجراهای دو غول به نام‌های گارگانتوا و پسرش پانتا گروئل مربوط می‌شد. داستان پانتاگروئل (با عنوان کامل «کردار و گفتار وحشتناک و ترسناک پانتاگروئل معروف، پادشاه ديپسودها») در ۱۵۳۲ با نام مستعار رابله، یعنی آلكوفريباس ناسیر (تحریفی از اسم رابله) منتشر شد و در 1535 با داستان گارگانتوا («زندگی گران‌بهای گارگانتوهای بزرگ») ادامه پیدا کرد.

این داستان‌ها از طنزهایی با کلمات رکیک و حتی مربوط به اسافل اعضا سرشارند. برخی از فصل‌ها مملو از فهرست‌هایی از انواع توهین‌های مبتذل هستند، شخصیت‌ها القاب زشت دارند (کاپیتان اسهال، ارباب ضرطه‌خور) و عناوین فصل‌ها از ذوق طنز رابله حکایت دارند («چگونه گرندگوزیه از روی اختراع آدم‌پاک‌کن هوش معجزه‌آسای گارگانتوا را تشخیص داد؟») با وجود این، در زیر لایه‌ی سطحی داستان، طعنه و بینش فلسفی موج مي‌زند.

گام‌های غول‌آسا

رابله به خوبی با سنت‌های عاشقانه جوانمردانه‌ی ادبیات قرون وسطا آشنا بود و حماسه‌های مضحک خود را با شراب‌خواری، شکم‌پرستی، هرزگی و عیاشی، تنانگی و انتظارات نأمانوس پر می‌کرد، به عنوان مثال گارگانتوا صومعه‌ی بزرگ و مجللی را به راهب خود هدیه می‌دهد؛ جایی که راهبه‌ها و راهب‌ها در آن زندگی تجملی دارند و راحت ازدواج می‌کنند خنده، محور اصلی این کتاب است، اما رابله خوانندگان را دعوت می‌کند تا به دنبال جوهر فکر در داستان‌های او باشند، زیرا او جنگ و نزاع‌های بیهوده و پوچ، تعصبات مذهبی و آموزه‌های کوته‌فکرانه را به تمسخر می‌گیرد. غول‌های او و همراهانشان در جست‌وجوی معنای زندگی، شایستگی‌شان را برای قانونمندی، علم، فلسفه، شعر، پزشکی، طبیعت‌دوستی و صلح‌طلبی نشان می‌دهند.

رابله از نظم و نثر دوره‌های پیشین وام گرفته بود، اما آنها را با آگاهی و خرد مدرن خود، واژگان جدید ابداع شده از ریشه‌های یونانی و لاتین و عباراتي مانند «جهل مادر تمام بدی‌هاست» و «طبیعت از خلاء متنفر است» که امروزه هم استفاده می‌شوند، تغییر داد.

پشتیبانی و سانسور

مردم از پانتاگروئل و گارگانتوا استقبال کردند، اما سانسورچی‌های کالج سوربن در پاریس که آن را مستهجن می‌دانستند، بارها از دادگاه عالی درخواست کردند که این کتاب را به دلیل محتوای سیاسی و بدعت آمیزش ممنوع کند. با وجود این، رابله، دوستان با نفوذی داشت. او از حمایت و پشتیبانی دولتمرد ارشد، گیوم دو بلای و چند اسقف و کاردینال عالی رتبه‌ی آزادی‌خواه برخوردار بود. همچنین او جزء حلقه‌ی شاعران و نویسندگانی بود که توسط مارگریت دوناوار، خواهر پادشاه وقت فرانسه، فرانسیس اول حفاظت و حمایت می‌شدند. پادشاه و ولیعهد او، آنری دوم به رابله امتیازی سلطنتی برای انتشار آثارش اعطا کردند که در تمام عمرش برقرار بود. در ۱۵۳۵ رابله به عنوان همراه و پزشک کاردینال ژان دوبلای به رم سفر کرد و پاپ او را از جرم مخالفت با اوامر مقدسش عفو کرد. وی سپس به فرانسه بازگشت و یک کشیش عرفی شد و به طبابت پرداخت و در ۱۵۳۷ در مون‌پلیه دکترای پزشکی گرفت.

مجلدهای تازه

بیشتر از ده سال طول کشید تا رابله داستان پانتاگروئل و همدم فریبکارش پانورژ را وارد سومین کتاب کند. در این مدت، دو نفر از مهم‌ترین حامیان و پشتیبانان او مرده بودند و رابله به دلیل فضای خطرناک و متعصب مذهبی فرانسه مجبور شد به شهر آزاد مِتز در آلمان بگریزد. او در آنجا به عنوان پزشک کار کرد، آثار مارتین لوتر را مطالعه کرد و در کار نوشتن مصمم باقی ماند.

کشیش‌هایی که وحشیانه به نوشته‌های قبلی او حمله کرده بودند، در کتاب چهارم که رابله آن را در طول اقامتش در ایتالیا با کاردینال ژان دوبلای آماده کرد به باد تمسخر و استهزا گرفته شدند، اما به لطف و کمک حامیان و پشتیبانان قدرتمند رابله، این بخش از اعمال پانتاگروئل، با وجود محکومیت و سانسور مکرر سوربن و دیوان عالی همچنان منتشر شد.

پس از بازگشت رابله به فرانسه، سرپرستی مذهبی دو منطقه از سوی کلیسا به وی واگذار شد تا ضامن راحتی ایام کهولتش باشد، اما او هرگز در این دو جا کار نکرد. او سال ۱۵۵۳ در پاریس درگذشت. آخرین سخنان گزارش شده‌ی او، از آمادگی ذهنی‌اش برای ماجراجویی بزرگ بعدی خبر می‌داد: «من به دنبال یک چیز بزرگ هستم، شاید...»

 

Star Rating Star Rating Star Rating Star Rating Star Rating

دیدگاه خود را بنویسید