
قلبی به این سپیدی
۱۹۹۲ ¡ اسپانیا
خابیِر ماریاس (۱۹۵۱- 2022)
هستهی اصلی قلبی به این سپیدی، رمان خابیر ماریاس، یک سؤال است: چرا چهل سال پیش، تِرِسا - خالهی خوان، خواهر بزرگترِ مادرش، که پیش از ازدواجِ پدر و مادر خوان، همسر زنس، پدر خوان، بوده - خودش را کشته، آن هم چند روز بعد از پایان سفر ماه عسلش؟ خوان، راوی رمان، به تازگی با لویسا که مثل خودش مترجمِ هم زمان است، ازدواج کرده. وقتی این زوج از ماه عسل بر میگردند، خوان تازه متوجه میشود که مرگ خالهاش بر اثر خودکشی بوده. در نتیجه، دربارهی گذشتهی پدرش به شک میافتد، مخصوصاً که مدتی است احساس ناخوشایندی به او دارد، چون پدرش در روز عروسی خوان، سربسته نصیحتش کرده که هیچ رازی را با همسرش در میان نگذارد.
نصیحتِ خباثتآمیزِ پدر مثل خوره به جان خوان افتاده و حالا خوان از خودش میپرسد که آیا واقعاً ازدواجش از سر عشق بوده یا محض مصلحت؟ خوان، که مترجمِ همزمان است، مسحور و شیفتهی واژهها و حالتهای بدنی است و تمام عمرش شش دنگِ حواسش به دیگران بوده، اما حالا که پای خودش و پدرش در میان است، انگار از حقیقت شانه خالی میکند. بالاخره لویسا دست به کار میشود و پدر خوان را به حرف میآورد. وقتی خوان به سفری کاری میرود، فرصتی هشت هفتهای نصیب لویسا میشود تا با پدرِ خوان گرم بگیرد و خیلی چیزها دربارهی زندگیاش دستگیرش شود، از جمله این که او سه بار ازدواج کرده و اولین همسرش در کوبا احتمالاً در یک آتش سوزی مرده. خوان که از سفر برمیگردد، لویسا پدر و پسر را وادار میکند که حرف بزنند و با گذشتهشان آشتی کنند.
عنوان کتاب عبارتی است برگرفته از نمایشنامهی مکبثِ شکسپیر؛ جایی که مکبث بابتِ کشتنِ شاه ابراز پشیمانی میکند و همسرش، به همین سبب، انگ بزدلی به او ميزند. در رمان ماریاس هم موضوع «شجاعت» کانونِ قصه میشود: آیا واقعاً میخواهی حقیقت را دربارهی چیزهایی که نمیدانی، کشف کنی؟ با همهی تأملات و خودکاویهای خوان، نزدیک شدن به حقیقت همچنان برای او تکاندهنده است.
شما می توانید این کتاب به همراه هزاران عنوان کتاب دیگر را از فروشگاه اینترنتی بوک شهر تهیه فرمائید
دیدگاه خود را بنویسید