معرفی نویسنده ماشادو دِ آسيس

بوک شهر

1403/1/20

11 بازدید

4689045463

ماشادو دِ آسيس

1839- 1908 ¡ برزيلي

او را به عنوان بزرگ‌ترين رمان‌نويس برزيلي مي‌شناسند. مردي كه از پايين‌ترين سطح به جايگاهي والا در حيات ادبي برزيل رسيد. رمان‌هاي خلاقانه‌ي او جهان‌بيني بدبينانه را به شكلي كنايه‌آميز شرح مي‌دهد.

ژواکیم ماریا ماشادو د آسیس در ۱۸۳۹ به دنیا آمد. پدرش یک نقاش ساختمانی فقیر بود و پسر یک برده‌ی آزاد شده‌ی سیاه‌پوست. مادرش هم رخت‌شویی سفیدپوست اهل پرتغال بود. ماشادوی جوان به عنوان فردی چندرگه در جامعه‌ای نژادپرست از جایگاه پایینی برخوردار بود. به علاوه او با بیماری صرع دست و پنجه نرم می‌کرد. ماشادو ده ساله بود که مادرش مُرد، پدرش دوباره ازدواج کرد و نامادری‌اش ترتیبی داد که ماشادو در همان مدرسه‌ای که خودش خدمتکارش بود، درس بخواند.

برخاستن از دل فلاکت

با وجود سوابق ناموفق ماشادو، استعدادهای استثنایی و جاه‌طلبی ادبی او در سنین پایین آشکار شد. اولین شعرش زمانی که تنها پانزده سال داشت در یک روزنامه منتشر شد. او کاری به عنوان حروفچین و نمونه‌خوان پیدا کرد و به حلقه‌ی اطرافیان پائولا بریتو، روزنامه‌نگار معروف راه یافت که باعث آشنایی او با بسیاری از شخصیت‌های برجسته‌ی سیاسی و فرهنگی برزیل شد. ماشادو ثابت کرد که نویسنده‌ای پرکار است و مقاله‌ها، شعرها، نمایشنامه‌ها و داستان‌های زیادی نوشت. در ۱۸۶۷ استعدادهای او توجه رسمی را به خود جلب کرد و موقعیت پردرآمدی در بروکراسی دولتی به او اعطا شد که او را قادر ساخت با زنی محترم ازدواج کند و از زندگی راحتی برخوردار شود. با وجود این که این زوج فرزندی نداشتند، ازدواج‌شان ازدواج شادی بود. از آن زمان به بعد، ماشادو زندگی آرام و نسبتاً بدون حادثه‌ای را گذراند و هرگز بیشتر از صد مایل از زادگاهش ریودوژانیرو دور نشد.

 

صدای مخصوص به خود

زمانی که ماشادو کار نویسندگی را آغاز کرد، تأثیر جنبش رمانتیک بر ادبیات برزیل مشهود بود. رمان‌های اولیه‌ی نویسنده از جمله «هلنا» (۱۸۷۶) و «آیاگارسیا» (۱۸۷۸) این روند ادبی را بازتاب می‌دهند. آنها آثاری هستند که تقابل فرد در برابر جامعه‌ای کوته‌فکر را از منظر عواطف و احساسات به تصویر مي‌كشند. رمان‌های او بدون شک موفق بودند، اما واقعاً منعکس‌کننده‌ی استعداد نویسنده نبودند. در عوض، ماشاد و صدای خود را از طریق مطالعه‌ی آثار نویسنده‌ی انگلیسی قرن هجدهم، لارنس استرن یافت که داستان طنزآمیز خودش «تریسترام شندی» را با جابه‌جایی روش‌های مرسوم روایت تعریف می‌کند. ما شاد و از تکنیک‌های مشابهی استفاده کرد، اما به عنوان ابزاری برای ابراز بدبینی پر از کنایه‌ی خودش. اولین رمان ماشادو در این سبک «خاطرات پس از مرگ براس کوباس» (۱۸۸۱) بود. این داستان که توسط راوی اول شخصی که مرده است تعریف می‌شود، تصویری طعنه‌آمیز از یک زندگی ممتاز، اما مطلقاً پوچ ترسیم می‌کند. با واژگونی روایت سنتی، متن به فصل‌های کوتاهی تقسیم می‌شود که اغلب به تخیلات یا افکار فلسفی نامتعارف تبدیل می‌شوند. اگر چه راوی لحنی از برتری ناامیدکننده را حفظ می‌کند، اما یک جریان پنهانی تلخ در سراسر متن وجود دارد. رمان‌های بعدی او عبارتند از «کینکاس بوربا» (۱۸۹۱) که به طرز بی‌رحمانه‌ای فلسفه‌ی انسان‌گرایانه را هجو می‌کند و «دن کاسمورو» (۱۸۹۹) که داستان غم‌انگیزی از عشق و خیانت را روایت می‌کند، اما با لحنی چنان بی‌تفاوت و گیج‌کننده که وحشت واقعی داستان کم‌رنگ شده است. در سال‌های آخر عمر، ماشادو به عنوان یک قهرمان فرهنگی، مؤسس و رئیس آکادمی ادبیات برزیل مورد احترام بود. او علاوه بر نُه رمان، چندصد داستان کوتاه نوشت که همگی تحسین خوانندگان را به دنبال داشت. او چهار سال پس از همسر محبوبش در ۱۹۰۸ درگذشت.

 

Star Rating Star Rating Star Rating Star Rating Star Rating

دیدگاه خود را بنویسید