
مري شلي
1797- 1851 ¡ انگليسي
از برجستهترين نويسندگان رمان گوتيك كه بيش از همه به دليل داستان ترسناك نمادين خود مشهور شد. او همچنين داستان كوتاهنويس، جستارنويس و سفرنامهنويسي با استعداد بود.
مقدمهی چاپ ۱۸۳۱ «فرانکنشتاینِ» مری شلی گزارشی پر جزئیات از پیدایش شاهکار نویسنده ارائه میدهد. در ژوئن ۱۸۱۶ او و همسر آیندهاش، پرسی بیش شلی با لرد بایرون و دوست پزشکش، جان پولیدوری در ویلایی در نزدیکی سواحل دریاچهی ژنو اقامت داشتند. شبی وحشتناک بود با رعد و برقهایی دلهرهآور. جمع دوستان تا سپیدهدم و زیر نور شمع به خواندن داستانهای ترسناک آلمانی ادامه دادند. بعد تصمیم گرفتند مسابقهای برگزار کنند تا ببینند کدامیک از آنها میتواند بهترین داستان ارواح را بنویسد. دو اثر بسیار تأثیرگذار از این مسابقه پدید آمد: «خونآشامِ» پولیدوری و «فرانکنشتاینِ» شلی.
مری فرزند ویلیام گادوین، فیلسوف و رماننویس آرمانگرا و مری ولستون کرافت، مدافع حقوق زنان بود. او از سنین پایین شروع به نوشتن کرد. مری از همنشینی با دوستان ادبی پدرش که پرسی شلیِ شاعر نیز در میان آنها بود لذت میبرد. این دو در ۱۸۱۲ با هم آشنا و عاشق هم شدند. میعادگاه مورد علاقهیشان مقبرهی مادر مری بود که یازده روز پس از تولد او از دنیا رفته بود.
واژگونی طبیعت
مری در شانزده سالگی با پرسی به فرانسه گریخت و رسوایی به بار آورد. آنها در ۱۸۱۶ ازدواج کردند. تا آن زمان، او دو فرزند نامشروع به دنیا آورده بود. مری با این پیش زمینه «فرانکنشتاین» را نوشت. این رمان با الهام از داستانهای ترسناک گوتیک (با فضاهای قرون وسطایی) که در آن زمان رایج بود نوشته شده است. با این حال داستان شلی - به ویژه بازسازی بنیادی او از موضوع هیولا - از این نوع ادبی فراتر رفت. او این اثر را با تکیه بر بحثهای علمی، اجتماعی و سیاسی روز مانند خاستگاه زندگی، دین در مقابل علم، مسئلهی ماهیت شر و نقش محیط و تربیت در شکلگیری شخصیت نوشته و در خلق این هیولا از آزمایشهای اواخر قرن هجدهم الهام گرفته است.
در دهههای اخیر، متن شلی بحثهای فمینیستی مهمی را دربارهی عواقب دنیایی که مردان کنترل کامل آن را به دست میگیرند، به راه انداخته است؛ موضوعاتی مانند بیمادری، دستکاری و تجاوز به طبیعت و تلاش بشر برای حذف زن از خلقت.
«فرانکنشتاین» یک موفقیت آنی بود، اما پیروزی شلی با تراژدی آلوده شد. در ۱۸۲۴ او تنها بازماندهی آن شب طوفانی در ژنو بود. پولیدوری در ۱۸۲۱ خودکشی کرد، بایرون در جریان جنگ استقلال یونان (۱۸۲۴) از دنیا رفت و پرسی در یک حادثهی قایقسواری در ۱۸۲۴ درگذشت. با این وجود، شلی به نوشتن ادامه داد. «آخرین نفر» (۱۸۲۶) در میان رمانهاي بعدی او بسیار مورد توجه قرار گرفت، در حالی که «تغییر شکل» (۱۸۳۱)، یکی از بهترین داستانهای کوتاه او به شمار میرود.
دیدگاه خود را بنویسید