
هرگز رهایم مکن
۲۰۰۵ ¡ انگلستان
کازوئو ایشی گورو (زادهی ۱۹۵۴)
همهی خاطرههای خوب به مدرسهی شبانهروزی و ظاهراً پیشروی هِيلشَم مربوط میشود که فضایی وسیع و مجموعهای ورزشی دارد و بر خلاقیت تأکید میکند. راوی قصه کتی اچ. است؛ پرستاری سی و یک ساله که خاطراتش از دوران تحصیل در این مدرسه به اندازهی خیلی از خاطرات دیگرش غمگین و در عین حال پیش پا افتادهاند. اما در رمانِ هرگز رهایم مکنِ کازوئو ایشی گورو این چشمانداز روستایی انگلستان اواخرِ دهه ۱۹۹۰ نمودی هولناک از پیشرفتِ علمی را در خود پنهان کرده است. کتی و دوستانش روت و تامی موجوداتیاند که شبیهسازی شدهاند تا اندامهای بدنشان را در نوجوانی به آدمها پیوند بزنند تا وقتی که بمیرند یا «کامل» شوند. مراقبت از شبیه ساختهها بعد از هر جراحیِ پیوند عضو هم بر عهدهی شبیه ساختههای دیگر است. آنها فقط همدیگر را دارند و کتی، با توصیفهای مختصر و مکررش از بازیها، گفتوگوها، امیدها، ترسها و پیروزیهایشان در عرصهی هنر و ورزش، تصویری از زندگیهای کوتاهشان پیش چشم ما میگذارد. وجه اهریمنیِ هیلشم فقط در مقاطعی کوتاه به چشم ميآيد. مثلاً وقتی معلمی که «مادام» صدایش میکنند، کتی را میبیند که بالشی را در آغوش گرفته و با آهنگِ محبوبش میرقصد، دلش به حال او میسوزد اما وجودش هم از وحشتِ آنچه خودش و هم قطارانش بر سر این بچهها میآورند به لرزه میافتد.
کتی، روت و تامیِ نوجوان، در دورهی کوتاهی از زندگی معمولی پیش از آن که معلوم شود قرار است اهداکنندهی عضو شوند یا پرستار، به کرومر در نورفولک سفر میکنند. آنها، در مدرسه، همیشه نورفولک را گوشهی گمشدهای از انگلستان تصور ميكردهاند چون معلم جغرافیشان هیچ عکسی از آن جا نشانشان نداده است. اما بعدتر نورفولک برای آنها مکانی حسرتانگیز میشود؛ جایی که میشود گم شدهها را پیدا کرد یا برگرداند، خواه گم شدهات نوار ترانهی «هرگز فراموشم مکن» باشد و خواه خاطرهی دوستی باشد که بعد از آخرین جراحیاش مرده.
ایشی گورو هیچ تلاشی نمیکند تا پای فناوریِ زیستیِ حقیقی را به قصهاش باز کند. برای او، عنصر «شبیهسازی» فقط ابزاری است برای فشردهسازیِ بازهی زمان و پردهبرداری از امید بستن ما به عشق و روابط انسانی برای این که عمرمان را به بهترین شکل ممکن بگذرانیم.
شما می توانید این کتاب به همراه هزاران عنوان کتاب دیگر را از فروشگاه اینترنتی بوک شهر تهیه فرمائید
دیدگاه خود را بنویسید