معرفی نویسنده ويلا كاتر

بوک شهر

1403/1/21

0 بازدید

38904235

ويلا كاتر

1873- 1947 ¡ آمريكايي

رمان‌هاي نوستالژيك و خاطره‌انگيزش كه به سبكي خودآگاه و محافظه‌كار نوشته شده‌اند، از تجربيات نوجواني او از زندگي در ميان خانواده‌هاي كشاورزِ مهاجر در دشت‌هاي بزرگ آمريكا الهام گرفته‌اند.

ویلا کاتر با لجبازی مخصوص خودش همیشه اصرار داشت که در ۱۸۷۶ به دنیا آمده است، یعنی سه سال دیرتر از تاریخ واقعی تولدش در ۱۸۷۳. نامش را ویلا گذاشته بودند که از آن متنفر بود و ویلی یا ویلیام را ترجیح می‌داد. بلافاصله پس از تولد او، خانواده به خانه‌ای که توسط پدربزرگ کاتر در نزدیکی وینچستر در ایالت ويرجينيا ساخته شده بود رفتند.

ویرجینیا به نبراسکا

در ۱۸۸۳ کاترها به نبراسکا رفتند و خانه‌ی خود را در رِدکلاود ساختند؛ شهر کوچکی در مرز دشت‌های گسترده که به نام یکی از رؤسای معروف سرخ‌پوست بود. کاتر از مناطق و مناظر آشنایش جدا افتاده و توسط مهاجران کشاورزی احاطه شده بود که اغلب آلمانی و اسکاندیناویایی بودند، اما او به سرعت با زندگی جدیدش سازگار شد و با بسیاری از خانواده‌های مهاجر دوستی به هم زد. در یازده سالگی به دبیرستان رفت - که برای یک دختر روستایی غیر معمول بود - و پس از اتمام دبیرستان به تحصیل زبان انگلیسی در دانشگاه نبراسکا پرداخت. در آن‌جا داستان‌های کوتاه و نقدهایی برای روزنامه‌های محلی نوشت و به زودی به عنوان یک منتقد بی‌رحم تئاتر شهرت پیدا کرد. او که در انتخاب لباس و ظاهرش سخت‌گیر بود، نقش‌های جنسیتی آن زمان را به چالش کشید. پس از فارغ‌التحصیلی در ۱۸۹۵ به پیتسبورگ نقل مکان کرد تا به عنوان سردبیر ماهنامه‌ی «هوم» کار کند و بعداً در «پیتسبورگ لیدر» منتقد نمایش و موسیقی شد.

در سفری به نیویورک در ۱۸۹۹ با ایزابل مک کلانگ - که او هم اهل پیتسبورگ بود - آشنا شد و رابطه‌ی نزدیکی را با او شکل داد مک‌کلانگ نوشتن خلاقانه‌ی کاتر را تشویق می‌کرد و برایش یک اتاق کار در خانه‌ی پدری‌اش فراهم کرد

روزنامه‌نگار و داستان‌نویس

در ۱۹۰۲ کاتر و مک‌کلانگ با هم به اروپا سفر کردند و در بازگشت، کاتر یک مجموعه شعر با عنوان «گرگ و میش‌های ماه آوریل» (۱۹۰۳) و یک جلد داستان کوتاه به نام «باغ ترول» (۱۹۰۳) را منتشر کرد. او که هنوز تمایلی به رها کردن حرفه‌ی روزنامه‌نگاری نداشت، در ۱۹۰۶ به نیویورک نقل مکان کرد تا برای مجله‌ی «مک‌کلور» کار کند و چند سال بعد سردبیر آن شد. این اتفاق، آغاز فصل تازه‌ای در زندگی شخصی او هم بود. کاتر در ۱۹۰۸ با ادیت لوئیس، سردبیر یک مجله آشنا شد که قرار بود همراه مادام‌العمر او شود.

از مسیری که «مک‌کلور» در پیش گرفته او بود سر خورده بود و در ۱۹۱۲ - سالی که اولین رمانش، «پل الکساندر» منتشر شد - استعفا داد و به یک نویسنده‌ی تمام وقت تبدیل شد. او با تکیه بر خاطرات زندگی در دشت‌های بزرگ، چندین زمان نوشت، از جمله «آری ‌ای پیشگامان!» و «آنتونیای من»، اما تا سال ۱۹۲۰ که انتشاراتی آلفرد کناف مدیریت نشر کتاب‌های او را بر عهده گرفت، به موفقیت گسترده‌ای نرسید. رمان «یکی از ما»ي او درباره‌ی جنگ جهانی اول در ۱۹۲۳ برنده‌ی جایزه‌ی پولیتزر شد. کاتر و لوئیس در روستای گرینویچ زندگی می‌کردند و تابستان‌ها را در کلبه‌ای دور افتاده در ویل کووِ نیوبرانزویک می‌گذراندند. کاتر که با افزایش شهرتش، منزوی‌تر شده بود در دهه‌ی ۱۹۳۰ از بیماری‌های مختلفی رنج می‌برد که مانع نوشتنش می‌شد او همچنین به شدت تحت تأثیر مرگ والدینش و نبرد طولانی دوستش مک کلانگ با بیماری کلیوی بود. کاتر آخرین رمانش، «سافیرا و دختر برده» را در ۱۹۴۰ نوشت؛ زمانی که بیماری او همچنان رو به وخامت بود. ویلا کاتر در ۱۹۴۷ بر اثر سکته درگذشت. او در نیوهمپشایر، محل ملاقات‌های مکررش با مک‌کلانگ، به خاک سپرده شد.

 

Star Rating Star Rating Star Rating Star Rating Star Rating

دیدگاه خود را بنویسید