معرفی نویسنده ويليام شكسپير

بوک شهر

1403/1/19

3 بازدید

4377

ويليام شكسپير

1564- 1616 ¡ انگليسي

شكسپير، شاعر و نمايشنامه‌نويس برجسته‌ي عصر رنسانس، بيش از سي نمايشنامه و همچنين شعرهاي روايي و غزل نوشت. او به عنوان استاد تراژدي و كمدي، در ادبيات انگليسي همتايي ندارد.

ویلیام شکسپیر آوریل ۱۵۶۴ در شهر تجاری استراتفورد- آون، در ناحیه‌ی واریک‌شر انگلستان متولد شد. تاریخ دقیق تولد او مشخص نیست، اما معمولاً روز ۲۳ آوریل، روز قدیس جورجِ اژدهاکش به عنوان روز تولد او در نظر گرفته می‌شود. پدرش مرد بلندپروازی بود که زمین استیجاری خانواده‌ی کشاورزش را ترک کرد تا در استراتفورد، دستفروش شود. او در تجارت موفق بود و با دختری از خانواده‌ی همان زمین‌داران ازدواج کرد که شکسپیرهای کشاورز به آنها کرایه پرداخت می‌کردند. او نقش برجسته‌ای در استراتفورد داشت و صاحب دو خانه بود. ویلیام، بزرگ‌ترین فرزند از پنج کودکی بود که از دوران شیرخوارگی جان سالم به در بردند و بعدتر به مدرسه‌ي متوسطه‌ی محلی فرستاده شد.

بعدها همکار نمایشنامه‌نویس انگلیسی‌اش، بن جانسون، درباره‌ی او گفت: «کمی لاتین و کمتر از آن یونانی می‌دانست»، اما تحصیلاتش بدون شک او را با آثار نویسندگان کلاسیک لاتین آشنا کرد. آشنایی با این آثار در آن زمان برای هر فرد تحصیل‌کرده‌ای ضروری بود. اطلاعات کمی درباره‌ی پیشرفت شکسپیر تا مرحله‌ی بازیگری و نمایشنامه‌نویسی در لندن وجود دارد.

زندگی در استراتفورد

شکسپیر با آن‌ هاتاوی، زنی استراتفوردی که هشت سال از او بزرگ‌تر بود ازدواج کرد و تا بیست و سه سالگی با همسر و سه فرزندش در خانه‌ی پدری زندگی می‌کرد. بعد خانواده‌ش را رها کرد و به لندن رفت. بر اساس برخی روایت‌ها، او پس از متهم شدن به شکار یک آهو مجبور به ترک استراتفورد شد. منابع دیگر حاکی از آن است که او از محدودیت‌های یک ازدواج بدون عشق فرار کرد، اما ممکن است که او با آگاهی از استعداد استثنایی‌اش در شاعری، خیلی ساده خانواده‌اش را ترک کرده و به دنبال یک زندگی با شهرت و ثروت رفته باشد.

شروع به کار در لندن

سال ۱۵۸۷ زمانی که شکسپیر به لندن رسید، صحنه‌ی تئاتر شهر در مراحل ابتدایی خود بود. معدود تئاترهای دائمی که درست خارج از شهر ساخته شده بودند، تقریباً یک دهه از عمرشان می‌گذشت و تعداد انگشت‌شماری از شاعران تحصیل‌کرده‌ی دانشگاهی، مثل توماس نش، رابرت گرین و کریستوفر مارلو، در حال نوشتن آثاری بدیع برای اجرا در بنگاه‌های تئاتر بودند. این که شکسپیر دقیقاً چگونه راه خود را به این دنیای تئاتري نوظهور باز کرد، جای حدس و گمان دارد. قصه‌ها می‌گویند که او کارش را با مراقبت از اسب‌ها در خارج از یکی از تماشاخانه‌ها شروع کرد، اما مشخص است که در ۱۵۹۲ خودش را به عنوان بازیگر و نمایشنامه‌نویس تثبیت کرده بود.

تولیدات تئاتر الیزابتی فعالیت‌هایی گروهی بودند و اولین نمایشنامه‌های شکسپیر - از جمله بخش‌هایی از «هنری ششم» و «ریچارد سوم» ممکن است با مشارکت نمایشنامه‌نویسان دیگری مانند مارلو یا توماس نش نوشته شده باشند. این آثار که موفقیت چشمگیری در میان مردم داشتند، شکسپیر را به اندازه‌ای مطرح ساختند که از سوی رابرت گرین، نمایشنامه‌نویس رقیب، مورد تمجید قرار گرفت.

طاعون و شعر

از ۱۵۹۲ تا ۱۵۹۴ کار شکسپیر به عنوان نمایشنامه‌نویس با شیوع گسترده‌ي طاعون متوقف شد. طاعون جمعیت لندن را از بین برد و مدتی تمام تماشاخانه‌ها را بست. در همین دوره اولین شعر شکسپیر به چاپ رسید. «ونوس و آدونیس»، یک شعر عاشقانه‌ی روایی، در ۱۵۹۳ منتشر شد و به هنری رایوتسلی بیست ساله، اِرل ساوتهمپتون، تقدیم شد. دومین منظومه‌ی روایی شکسپیر، «تجاوز به لوکرسیا» که سال بعد منتشر شد نیز به اِرل تقدیم شد. در این زمان، شکسپیر شروع به سرودن یک مجموعه غزل کرده بود؛ یک ژانر شاعرانه که به تازگی توسط ادموند اسپنسر رواج یافته بود. این ۱۵۴ غزل که احتمالاً بین سال‌های ۱۵۹۱ تا ۱۶۰۳ نوشته شده‌اند و برای اولین بار در ۱۶۰۹ با هم منتشر شدند، عشق شاعر را به «جوانی منصف» و «بانوی سیاه» روایت می‌کنند. بسیاری از محققان تلاش کرده‌اند تا برای این شخصیت‌ها و نیز شخصیت مرموز آقای دبلیو.اچ. که غزلیات به او تقدیم شده، در دنیای واقعیِ زندگی شکسپیر ما به ازایی بیابند. این اشعار اطلاعات متفاوتی درباره‌ی علایق شکسپیر در بر دارند و برخی از محققان استدلال می‌کنند که می‌توان گفت ما به ازای «جوان منصف» در دنیای واقعی ارل ساوتهمپتون یا حامی بعدی شکسپیر، ارل پمبروک هستند. همچنین ممکن است شعرها صرفاً تخیلی باشند و ارتباط کمی با زندگی خصوصی شکسپیر داشته باشند. در هر صورت، مطمئناً آنها از بهترین شعرهای زبان انگلیسی به شمار می‌روند.

موفقیت‌های گام به گام

هنگامی که طاعون فرونشست و تماشاخانه‌ها در ۱۵۹۴ بازگشایی شدند، شکسپیر به یک بنگاه معروف تئاتر با نام «مردان لرد چمبرلین» پیوست (حامی آن‌ها لرد چمبرلینِ بزرگ بود). دو نفر از بهترین بازیگرهای آن زمان از اعضای این گروه بودند. خود شکسپیر هم روی صحنه اجرا می‌کرد، اما نقش اصلی او، خلق نمایش‌های جدید بود. در طول پنج سال بعدی، او ده نمایشنامه نوشت، از جمله «رومئو و ژولیت»، کمدی‌های «رؤیای شب نیمه‌ی تابستان»، «آنچه دلخواه توست» و نمایشنامه‌های تاریخی «ریچارد دوم»، «هنری چهارم» و «هنری پنجم». این آثار خیلی زود به موفقیت رسیدند، هم در اجرا برای عموم لندنی‌ها و هم وقتی که برای ملکه در دربار اجرا شدند.

شکسپیر داستان‌ها را خودش خلق نکرده بود، طرح‌های او از منابع مختلفی به عاریت گرفته شده بودند، اما او با قدرت زبانی بی‌بدیلش به طیف گسترده‌ای از شخصیت‌ها جان بخشید. در آمیختن تراژدی والا و کمدی پست و مفاهیم عاشقانه و بداخلاقی توسط شکسپیر، برخی از تحصیل‌کرده‌های الیزابتی را که نگران قوانین کلاسیک درام بودند آزار می‌داد، اما حتی آنها هم در نهایت تسلیم خلاقیت و قدرت تصویرسازی او شدند.

در حالی که دیگر نمایشنامه‌نویسان زندگی بی ثباتی داشتند - مارلو طی یک نزاع در میخانه کشته شد و جانسون دو بار به دلیل توهین به مقامات زندانی شد - شکسپیر از دردسر دور ماند و شروت نه چندان زیادی جمع کرد، خانه‌ی خوبی در استراتفورد خرید و بعداً مالک زمینی در خارج از شهر شد.

هنگامی که شرکت چمبرلین در ۱۵۹۹ تئاتر گلوب را در لندن ساخت، او یکی از سهام‌دارانی بود که در این بنگاه سرمایه‌گذاری کرد، اما با مرگ پسر دوازده ساله‌اش، همنت، در ۱۵۹۶ موفقیت عمومی او تحت‌الشعاع بدبختی بزرگ شخصی‌اش قرار گرفت.

درام تاریک

بسیاری از منتقدان به خراب شدن روحیه‌ی شکسپیر در سال‌های اولیه‌ی قرن هفدهم اشاره کرده اند، به خصوص به علت تراژدی‌هایی که نوشت: «ژولیوس سزار» (۱۵۹۹)، «هملت» (حدود ۱۶۰۱)، «اتللو» «شاه لیر»، «مکبث» (حدود ۱۶۰4 - ۱۶۰6)، «آنتونی و کلئوپاترا» و «کوریولانوس» (۱۶۰۶ - ۱۶۰۷). همچنین گمانه‌زنی‌هایی وجود دارد مبنی بر این که ممکن است او به یک بیماری مقاربتی مبتلا شده باشد كه باعث ابراز تنفرش نسبت به عمل جنسي در برخي از اين نمايش‌ها شد. از سوي ديگر، اين همان دوراني است كه او كمدي شيرين «شب دوازدهم» را نوشت. از آن‌جايي كه تراژدي عالي‌ترين شكل درام تلقي مي‌شد، جاي تعجيب نيست كه يك نمايشنامه‌نويس در اوج شهرتش به مضامين تراژيك سنگين رو بياورد.

پس از مرگ ملكه اليزابت اول در 1603 مردان چمبرلين تحت حمايت وارث جديد اسكاتلندي تاج و تخت، جميز اول قرار گرفتند. نام آن‌ها به «مردان پادشاه» تبديل شد و در اجراهاي مكرر و پردرآمد براي دربار رشد كردند. شكسپير در نوشتن نمايشنامه‌ي اسكاتلندي خود، «مكبث»، احتمالاً علاقه‌ي جيمز به كشورش را بازتاب داده است، اگرچه اين تراژدي به سختي ديدگاهي تملق‌آميز از زندگي سياسي در سرحدات شمالي ارائه مي‌دهد.

تغيير سبك

شكسپير به نوشتن نمايشنامه‌هايي براي اجرا در گلوب با تماشاگران متنوعش و مردم عادي پر سروصدا ادامه داد. با اين حال، نفوذ دربار كم‌كم او را به سمت سبك نمايشي ظريف‌تري مطابق با سليقه‌ي قشر تحصيل‌كرده سوق داد.

اين تمايل زماني تشويق شد كه بنگاه نمايش از 1608 شروع به اجرا در سالن كوچك‌تر سرپوشيده (تئاتر بلك‌فرياس) كرد؛ مكاني كه تماشاگران خاص‌تري را به خود جلب مي‌كرد.

نمايشنامه‌هايي مانند «پريكلس» و «داستان‌ زمستان» سبك شكسپير متأخر را به نمايش مي‌گذارند؛ پرطمطراق و آرام‌تر. «طوفان» كه حدود سال 1611 نوشته شد، احتمالاً آخرين نمايشنامه‌اي است كه شكسپير به تنهايي نوشته است. سخنراني پاياني آن، جايي كه پروسپرو از تماشاگران خواهش مي‌كند: «اجازه دهيد گذشت و اغماض‌تان رهايي‌ام بخشد» اغلب به عنوان خداحافظي شكسپير با تئاتر تعبير مي‌شود. او به نوشتن براي شركت مردان پادشاه، به ويژه همكاري با جان فلچر ادامه داد، اما اولين اجراي نمايشنامه‌ي شكسپير و فلچر، «هنري هشتم»، در 1613 به فاجعه منجر شد. شليك توپ به عنوان جلوه‌ي ويژه‌ي نمايش، سقف تماشاخانه را آتش زد و ساختمان را سوزاند. با اين حال، پس از بازسازي تماشاخانه، شكسپير همچنان درگير امور بنگاه تئاتري بود.

براساس يك شايعه‌ي رايج، زماني كه شكسپير پس از حضور در نشستني صميمانه با شاعرانِ ديگر در يك ميخانه، داشت از لندن به استراتفورد برمي‌گشت، دچار تپ شد و همين تب جان او را گرفت. او در آوريل 1616 احتمالاً در تولد پنجاه و دوسالگي‌اش درگذشت.

وصيت‌نامه‌اي از او به جا مانده كه نشان‌دهنده‌ي دل‌مشغولي معمولي نسبت به آينده‌ي اعضاي خانواده‌اش است. تنها چيز عجيب و غريبي كه بسيار مورد توجه قرار گرفته، وصيت او به همسرش است كه دومين تختخواب را به نوعي به او واگذار كرده (آيا اين نشانه‌ي بي‌علاقگي او به همسرش است؟) برخي استدلال كرده‌اند كه دومين تخت، در حالي كه استدلال نيز درست به نظر نمي‌رسد، چون اين تخت در اتاق مهمانان قرار داشت.

خانواده‌ي شكسپير بناي يادبودي را در كليساي تثليث مقدس استراتفورد، جايي كه او به خاك سپرده شد، برپا كردند.

Star Rating Star Rating Star Rating Star Rating Star Rating

دیدگاه خود را بنویسید