معرفی نویسنده ويليام وردزورث

بوک شهر

1403/1/19

96 بازدید

4686597

ويليام وردزورث

1770- 1850 ¡ انگليسي

يكي از شخصيت‌هاي كليدي جنبش رمانتيك انگليسي كه ستايش عرفانيِ طبيعت را با دغدغه‌ي زندگي فقراي روستايي تركيب كرد. استفاده‌ي او از «زبان واقعي اشخاص» تأثيري ماندگار بر شعر انگليسي داشت.

ویلیام وردزورث سال ۱۷۷۰ در کاکرموث واقع در کامبرلند در شمال غربی انگلستان به دنیا آمد. پدرش وکیلی بود که به عنوان نماینده‌ی قانونی برای ارل لونزدیل، یک مالک محلی، کار می‌کرد و ویلیام یکی از پنج فرزند او بود. پدر و مادر ویلیام وردزورث هر دو وقتی او سیزده ساله بود از دنیا رفتند و او تا مدت‌ها درگیر ارثی بود که به دلیل اختلافات قانونی بیست سال بعد توانست از آن استفاده کند. با این حال همه‌ی فرزندان این خانواده موفق از آب درآمدند، برادر بزرگ ویلیام به عنوان یک وکیل موفق در لندن مشغول به کار شد و برادر دیگرش هم به استادی دانشگاه ترینیتی رسید.

دوران کودکی و تحصیل

بخش‌هایی از دوران کودکی ویلیام، قسمتی به یادماندنی از منظومه‌ی «پیش‌درآمد» زندگی‌نامه‌ی خودنوشت (۱۸۰۵) او را شکل می‌دهد؛ بازی روی یک دریاچه‌ی یخ‌زده، بالارفتن از صخره‌ها در جست‌وجوی تخم پرنده‌ها، تحصیل در مدرسه‌ی‌هاکس‌هد و دهکده‌ای کوچک در کنار دریاچه، شیوه‌ی بزرگ شدنش طوری بود که او را به قول خودش «جوانی وحشی و بی‌خیال/ تسلیم شده به طبیعت و کتاب» بارآورد. سه سال تحصیل در کالج سنت جان که از ۱۷۸۷ شروع شد، ذهن پیچیده‌ای به او بخشید، اگرچه او دانش‌آموزی بی‌تفاوت نسبت به هر موضوعی جز شعر انگلیسی بود.

ماجراهای انقلابی

وردزورث با انتخاب نکردن شغل سنتی روحانی یا حقوقی وارد مرحله‌ی، تجربی زندگی خود شد. وقوع انقلاب فرانسه در ۱۷۸۹ آرمان‌گراهای بریتانیایی را برانگیخت. در ۱۷۹۱ - ۱۷۹۲ وردزورث سفری طولانی به فرانسه رفت و در آن‌جا به جمهوری‌خواهی انقلابی تبدیل شد. او بعداً احساسات خود از آن دوره را با این نقل قول معروف بیان کرد: «خوشبختی آن است که هر صبح زنده باشی، اما جوان بودن بهشت واقعی است».

اما تمام مشغله‌های او سیاسی نبود. یک زن سلطنت‌طلب فرانسوی، آنت دو والون، معشوقه‌ی او شد و فرزند او را باردار بود که با شروع جنگ بین انگلیس و فرانسه، انحطاط انقلاب و کشتارهای جمعی، روابط آن‌ها مختل شد. وردزورث پس از بازگشت به انگلستان، ارتباط خود را با آنت و دخترش قطع کرد.

در ۱۷۹۳ اولین اشعارش به نام‌های «پیاده‌روی عصرانه» و «طرح‌های وصفی» را منتشر کرد. در همین زمان، او رابطه‌ی خود را با خواهرش دوروتی که طی سال‌های گذشته از بین رفته بود، احیا کرد و آنها برادر و خواهری جدایی‌ناپذیر شدند. در اواسط دهه‌ی ۱۷۹۰ ویلیام یک فروپاشی عمیق را تجربه کرد؛ افسردگی شدیدی که احتمالاً ناشی از سرخوردگی او از جریان انقلاب فرانسه بود، زیرا همه‌ی اميدهایش را در آن می‌دید. او یک نویسنده‌ی ناامید بود که کسی را برای روی صحنه بردن نمایشنامه‌ی تاریخی خود به نام «مرزها» که در سال‌های 1795- 1796 نوشته بود، پيدا نمي‌كرد.

در ۱۷۹۷ با یک شاعر دیگر، ساموئل تیلور کولریج همراه شد تا به اتفاق راهی برای پیشرفت بیابند. آنها که در همسایگی هم در تپه‌های کوانتوک در سامرست زندگی می‌کردند، ذوقی مشترک برای پیاده‌روی‌های طولانی، بررسی تصنیف‌های محلی و بحث درباره‌ی محدودیت‌های فلسفه‌ي عقل‌گرای عصر روشنگری داشتند و ثمره‌ی همکاری‌شان انتشار «چکامه‌های غنایی» در ۱۷۹۸ بود. در این زمان هویت وردزورث به عنوان یک شاعر شکل گرفت، زیرا او از زبانی غیرکلیشه‌ای برای بیان احساسات والا با الهام از طبیعت و برای بیان حکایت‌هایی از فقرای روستایی استفاده می‌کرد که به اعتقاد او قلب‌های دست‌نخورده‌ی آنها جوهره‌ی طبیعت انسان را آشکار می‌ساخت.

شاعران دریاچه

وردزورث با وارد شدن به دوره‌ای از خلاقیت شدید، شروع به کار روی یک شعر زندگی نامه‌ای به نام «پیش‌درآمد» کرد که قرار بود اولین قسمت از یک حماسه‌ي فلسفی طولانی‌تر به نام «عزلت‌نشين» باشد که هرگز نوشته نشد. او در این دوره، «صومعه‌ی تینترن» را منتشر کرد که با روح طبیعت آمیخته بود و به دنبالش اشعار غنایی «لوسی» (۱۷۸۱ - ۱۷۹۸) آمد که سوژه‌ی آن‌ها هرگز به عنوان زنی واقعی در زندگی وردزورث شناسایی نشد.

در پایان سال ۱۷۹۹ دوروتی و ویلیام به منطقه‌ی کوهستانی و پُردریاچه‌ی لیک دیستریکت برگشتند و در گرس‌مر مستقر شدند. در آنجا، کولریج به وردزورث ملحق شد و با شاعری به نام رابرت ساوتی که در آن نزدیکی زندگی می‌کرد به شاعران دریاچه معروف شدند. در پی این اتفاق جریانی از شعر به راه افتاد و شاهکارهایی مانند «استواری و استقلال» با الهام از یک فقیر زالو جمع کن و «قصیده‌ی جاودانگی» که برتری نگاه کودکانه را نسبت به بزرگسالان ستایش می‌کرد خلق شدند. وردزورث همچنین شروع به نوشتن غزل کرد و روحش با وزانت شعر تسکین یافت. بهترین غزل‌های او مانند «جهان زیاده در اختیار ماست» که به نوعی حمله به ماده‌گرایی معاصر بود و «روی پل وست مینستر» در این زمان سروده شدند.

قدرت رو به زوال

در ۱۸۰۲ وردزورث سرانجام ارث خود را دریافت کرد و تصمیم به ازدواج گرفت. او با مری ‌هاچینسون که از بچگی یکدیگر را می‌شناختند ازدواج کرد. آنها صاحب پنج فرزند شدند. وردزورث به همراه خواهر، همسر و فرزندانش تا ۱۸۰۸ در همان منطقه زندگی کرد. برخی از شناخته‌شده‌ترین اشعار او، از جمله «دروگر تنها» و «گل‌های نرگس» به این دوره باز می‌گردند، اما قدرت شاعری او رو به زوال بود: «سفر» و (بخش دیگری از حماسه‌ی برنامه‌ریزی‌شده‌اش به نام «عزلت‌نشین») نزول قابل توجهی را از سطح شعر «پیش‌درآمد» نشان می‌دهند.

پس از آن بدبختی‌های پی در پی روح وردزورت را گرفتار کرد. مرگ برادرش، جان، در یک فاجعه‌ی دریایی در ۱۸۰۵ با پایان یافتن دوستی او با کولریج که به تریاک معتاد شده بود هم‌زمان شد. واکنش خصمانه به انتشار اشعارش در دو جلد در ۱۸۰۷ او را عمیقاً آزرد (لرد بایرون زبان اشعار او را «نه ساده، بلکه بچگانه» توصیف کرد) و مرگ دو تن از فرزندانش در ۱۸۱۲ یک تراژدی بزرگ شخصی بود. از ۱۸۱۳ وردزورث در کوه رایدال در نزدیکی امبلساید زندگی می‌کرد. او به عنوان توزیع‌کننده‌ی تمبر برای وستمورلند حقوق رسمی دریافت می‌کرد که ضامن امنیت مالی او بود. نگرش سیاسی او معکوس شده بود. زمانی که مأموران دولتی به عنوان یک برانداز بالقوه، جاسوسی او را می‌کردند، او به حامی سرسخت سلطنت و کلیسای مستقر تبدیل شده بود و اشعار میهن‌پرستانه‌ای در ستایش پیروزی‌های نظامی بریتانیا و مخالفت با اعتراضات مردمی و اصلاحات سیاسی می‌نوشت. او کم کم تبدیل به چهره‌ای شد که نسل جوان تری از شاعران رمانتیک مانند پرسی شلی مسخره‌اش می‌کردند، اما او همچنان به دفاع از آرمان فقرا و رانده‌شده‌ها ادامه می‌داد و شدیداً با قانون مبارزه با فقر دهه‌ی ۱۸۳۰ که بیکاران را مجبور به کار در کارگاه‌ها می‌کرد مخالف بود.

در ۱۸۴۳ برنده‌ی جایزه‌ی شاعر سال شد. در سال‌های پایانی عمر دوروتی، زمانی که او به سمت پیری زودرس می‌رفت، دختر وردزورث، دورا، یکی از زنانی بود که به او رسیدگی می‌کرد. او قبل از سی و نه سالگی بر خلاف میل پدرش ازدواج کرد و مرگش در ۱۸۴۷ آخرین اندوه زندگی وردزورث بود. وردزورث در هشتاد سالگی در ۲۳ آوریل ۱۸۵۰ درگذشت.

 

Star Rating Star Rating Star Rating Star Rating Star Rating

دیدگاه خود را بنویسید