معرفی فلاسفه ژان پل سارتر

بوک شهر

1403/1/18

2 بازدید

358349

ژان پل سارتر

1980- 1905 ¡ فرانسوي

ژان پل سارتر يك فيلسوف اگزيستانسياليست، رمان‌نويس، نمايشنامه‌نويس و فعال سياسي بود. او معتقد بود انسان‌ها «محكوم به آزادي هستند». وي زندگي و كار خود را وقف مفاهيم آزادي و عمل كرد.

در خانواده‌ای از طبقه‌ی متوسط در پاریس به دنیا آمد. پدرش یک افسر نیروی دریایی بود که قبل از دو سالگی ژان بر اثر تب زرد درگذشت. پس از آن مادرش به خانه‌ی والدین خود نقل مکان کرد. پدر بزرگش شارل شوایتزر یک روشنفکر مورد احترام بود که او را در خانه آموزش داد و با ادبیات کلاسیک آشنا کرد.

وقتی دوازده ساله بود، مادرش دوباره ازدواج کرد و خانواده به لاروشل در ساحل اقیانوس اطلس نقل مکان کردند. در دوران تحصیل در دبیرستان این شهر مورد آزار و اذیت همکلاس‌هایش قرار می‌گرفت و از این رو به مدرسه‌ای در پاریس منتقل شد. در دوران تحصیل دانش‌آموزی نمونه بود و در سال ۱۹۲۴ در اِکول نرمال سوپریور که یکی از معتبرترین مؤسسات آموزش عالی فرانسه بود، پذیرفته شد. در آنجا به دلیل شوخی‌های خاص و همچنین به دلیل توانایی‌های فکری فوق‌العاده‌اش شهرت داشت.

او در پاریس، حین آماده شدن برای کسب صلاحیت آموزش فلسفه، سیمون دو بووار را ملاقات کرد که به راه مادام‌العمر او تبدیل شد. علی‌رغم رابطه‌ی باز مشهوری که این زوج در جهت به چالش کشیدن رسوم «بورژوازی» داشتند، دو بووار «عشق ضروری» او بود؛ زنی که سارتر فراتر از دیگر زنان به او تعهد داشت.

پس از انجام خدمت سربازی بین سال‌های ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۱، به مدت چهارده سال به تدریس فلسفه در دبیرستان‌های مختلف پرداخت.

در طول یک سال تحصیل در آکادمی فرانسه در برلین بین سال‌های ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۴، با فلسفه‌ی پدیدارشناسی ادموند هوسرل آشنا شد که تأثیر زیادی بر تفکرات شخصی‌اش داشت.

نوشته‌های اگزیستانسیالیستی

در سال ۱۹۳۸ اولین رمانش را با نام «تهوع» منتشر کرد. این رمان یک اثر فلسفی و تا حدی خود زندگی‌نامه بود که تحت تأثیر پدیدارشناسی (مطالعه‌ی اشیاء بر اساس تجربه‌ی آگاهانه‌ای که ما از آنها کسب می‌کنیم) نوشته شد. شخصیت اصلی این داستان به نام روکانتن، شخصی مملو از ناامیدی است که هر وقت بی‌معناییِ وجود بر او آشکار می‌شود، تهوع می‌گیرد. این وضعیت انسان آزاد است که بنا بر فلسفه‌ي اگزیستانسیالیستی سارتر، ما محکوم به آن هستیم و تنها با قبول مسئولیت وجود خود، می‌توانیم از این وضعیت خلاص شویم. «تهوع» بیانیه‌ی اگزیستانسیالیسم محسوب می‌شود و اولین اثر مهمی است که سارتر بسیاری از اندیشه‌هایش را (که در نوشته‌های بعدی نیز تکرار می‌شوند) در قالب آن بیان مي‌كند.

کمی پس از شروع جنگ جهانی دوم به ارتش فرانسه فراخوانده شد و در سال ۱۹۴۰ به اسارت آلمانی‌ها درآمد. تجربه‌اش در اردوگاه زندانیان تأثیر عمیقی بر او گذاشت و به بیداری سیاسی وی منجر شد. نوشته‌های سارتر در سال‌های اولیه عمدتا بر آزادی فردی تمرکز داشتند ولی آثار بعدی‌اش بیشتر بر مسئولیت اجتماعی و تعهد سیاسی تأكيد مي‌كردند.

در سال ۱۹۴۱، به دلیل بیماری آزاد شد و شغلی به عنوان معلم در پاریس پیدا کرد که تا پایان جنگ در همان شغل ماند. مدتی درگیر جنبش‌های مقاومت شد اما پس از شکست گروه زیرزمینی‌اش، به این نتیجه رسید که قلم بهترین ابزار او برای مبارزه است. در سال ۱۹۴۳، «مگس‌ها» را نوشت که نمایشنامه‌ای بر اساس اسطوره‌ی «الكترا» بود. در این نمایشنامه پیام مقاومت در برابر استبداد را در پس نمادهای اساطیر یونان پنهان کرد و مضامین اگزیستانسیالیستی آزادی و مسئولیت را در آن گنجاند. این نمایشنامه بدین‌طریق از تیغ سانسور آلمانی‌ها گریخت. در شب افتتاحیه‌ی این نمایش، با آلبر کامو ملاقات کرد. کامو باعث پیوستن او به یک گروه مقاومت با نام «مبارزه» شد. سپس سارتر شروع به نوشتن مقاله برای نشریه‌ی زیرزمینی این گروه (با همین نام) کرد.

قبول مسئولیت

در همان سال اثر مهمش «هستی و نیستی» را منتشر کرد. در این رساله‌ی سرنوشت‌ساز، ایده‌ی سنتی فلسفه مبنی بر این که «ماهیت مقدم بر وجود است» را برعکس کرد و گفت که «وجود مقدم بر ماهیت است».

او بر اهمیت انتخاب آزادانه تأكيد کرد؛ انتخابی که بار مسئولیت را به همراه دارد و انسان را محکوم می‌کند شما در یک وجود بی‌معنا، معنای منحصر به فرد خود را خلق کند.

ایده‌ی محوری در این اثر آن است که ما با دو نوع وجود متمایز سروکار داریم: وجود «برای خودش يا لنفسه» که اساساً به عنوان «آگاهی» درک می‌شود، و وجود «درون خودش یا فی‌نفسه» یا همان دنیای چیزهای معمولی. یک ایده‌ی کلیدی دیگر این کتاب مفهوم «دیگری» است که از طریق آن آگاهی فرد از خود عینیت می‌یابد.

او در نمایش تک‌پرده‌ای «خروج ممنوع» که در ماه می‌سال ۱۹۴۴ در پاریس روی صحنه رفت، مفهوم «دیگری» را مورد بررسی بیشتر قرار داد.

مشارکت سیاسی

پس از آزادسازی پاریس در سال ۱۹۴۴، سارتر «یهودی و یهودی ستیز» (اندیشه‌هایی درباره‌ی مسأله‌ی یهود) را نوشت که تلاشی برای تجزیه و تحلیل خاستگاه‌های نفرت بود. او پس از جنگ تدریس را رها کرد و تمرکزش را روی نویسندگی و فعالیت‌های اجتماعی گذاشت. وی معتقد بود نویسندگان باید با جهان درگیر شوند و نباید از مسئولیت‌های سیاسی، اجتماعی و اخلاقی شانه خالی سارتر كنند.

در سال ۱۹۴۵، مجله‌ی «روزگار مدرن» را بنیان گذاشت. این مجله با هدف ایجاد محفلی برای ادبیات اگزیستانسیالیستی شروع به کار کرد و قرار بود حاوی آثاری مفید از نظر اجتماعی و ارزشمند از نظر فرهنگی باشد. این مجله رسانه‌ای برای انتشار آثار سارتر به همراه آثار دیگر نویسندگان برجسته مانند سیمون دو بووار، رمون آرون فیلسوف، ژان ژنه و ساموئل بکت بود. در همین دوران (در سال ۱۹۴۶) سخنرانی «اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر» در قالب مقاله منتشر شد و جایگاه او را به عنوان یک روشنفکر اجتماعی تثبیت کرد. در سال ۱۹۴۵ دو جلد اول از سه‌گانه‌ی «راه‌های آزادی» را تحت عنوان «سن عقل» و «تعليق» منتشر کرد و جلد سوم آن به نام «خواب آشفته» یا «عذاب روح» (اخیراً تحت عنوان « دل‌مردگی» باز ترجمه شده) در سال ۱۹۴۸ منتشر شد. این سه‌گانه که تا حدی خود زندگی‌نامه است، از داستان برای بررسی موضوعات فلسفیِ آزادی، مسئولیت، اصالت و خودفریبی استفاده می‌کند و تغییر نقطه‌ی تمرکز سارتر و اهمیت دادنش به فعالیت‌ها و مشارکت‌های سیاسی و اجتماعی را نشان مي‌دهد.

کار تئاتر

سارتر فکر می‌کرد که رمان دیگر ابزار مفیدی برای بیان عقایدش نیست و با هدف به تصویر کشیدن انسان همان‌گونه که هست، مجدداً به تئاتر روی آورد. او در نمایشنامه‌ی «دست‌های آلوده» (۱۹۴۸) به موضوع تعهد سیاسی پرداخت. سارتر یک مارکسیست بود و اگر چه هیچ‌گاه به حزب کمونیست نپیوست، از اتحاد جماهیر شوروی حمایت می‌کرد. البته دلبستگی او به کمونیسم شوروی با حمله‌ی این رژیم به مجارستان در سال ۱۹۵۶ و نقض حقوق بشر و سرکوب نویسندگان دچار تزلزل شد. با این حال، مارکسیسم را «فلسفه‌ی زمان ما» می‌دانست و در سال ۱۹۶۰ در تلاشی برای آشتی مارکسیسم و اگزیستانسیالیسم، «نقد عقل دیالکتیکی» را منتشر کرد. برخی این کتاب را ردیه‌ای بر نظریات قبلی‌اش می‌پندارند و برخی دیگر، آن را بازگشت تفکرات آغازینش می‌دانند.

سال‌های پایانی

در سال‌های پایانی زندگی‌اش به فعالیت سیاسی ادامه داد و با یهودی‌ستیزی و استعمار (از جمله استعمار فرانسه در الجزایر) مبارزه کرد - که به یک سوء‌قصد با بمب علیه او در سال ۱۹۶۱ منجر شد. او همچنان حامی سرسخت جنبش‌های چپ‌گرای اغلب افراطی، از جمله قیام‌های ماه می‌سال ۱۹۶۸ در فرانسه باقی ماند.

در سال ۱۹۶۴ برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات شد اما این افتخار را نپذیرفت زیرا مایل نبود «تبدیل به یک نهاد» شود. او به مطبوعات گفت از آن می‌ترسد که این جایزه تأثیر نوشته‌هایش را محدود کند. وی در همان سال، خودزندگی‌نامه‌ی هوشمندانه و طنزآمیز دوران کودکی خود را تحت عنوان «کلمات» منتشر کرد.

در اواسط دهه‌ی ۱۹۷۰ به خاطر زوال بینایی‌اش از نویسندگی دست کشید و زندگی‌نامه‌ي فلوبر را که در دهه‌ی ۱۹۶۰ آغاز کرده بود، ناتمام باقی گذاشت. پس از مرگش در سال ۱۹۸۰، بیش از پنجاه هزار نفر در راهپیمایی تشییع جنازه‌ی او در خیابان‌های پاریس شرکت کردند.

 

Star Rating Star Rating Star Rating Star Rating Star Rating

دیدگاه خود را بنویسید