
ژان- پل سارتر
1905- 1980 ¡ فرانسوي
نمايشنامهنويس، رماننويس و فيلسوف اگزيستانسياليست كه معتقد بود انسانها «محكوم به آزادي» هستند. او زندگي خود را صرف انديشههاي مربوط به آزادي و عمل بود. فلسفه و نوشتههاي او سرشار از اين مفاهيم هستند.
ژان- پل سارتر در یک خانوادهی طبقهی متوسط در پاریس به دنیا آمد. پدرش که یک افسر نیروی دریایی بود، پیش از دو سالگی ژان پل بر اثر ابتلا به تب زرد درگذشت و مادرش پس از آن به خانهی والدین خود در حومهی پاریس نقل مکان کرد. پدر بزرگش شارل شوایتزر روشنفکری مورد احترام (و برادر بزرگتر برندهی جایزهی نوبل آلبرت شوایتزر ) بود. وی در خانه به آموزش سارتر پرداخت و او را با ادبیات کلاسیک آشنا کرد.
تحصیلات و تأثرات
وقتی سارتر دوازده ساله بود، مادرش به ازدواج دوباره تن داد و خانواده به لا روشل در ساحل اقیانوس اطلس نقل مکان کردند. او در دوران تحصیل در دبیرستان این شهر مورد آزار و اذیت همکلاسیهایش قرار میگرفت و از این رو به مدرسهای در پاریس منتقل شد. وی در دوران تحصیل دانشآموزی نمونه بود و در ۱۹۲۴ در اِکول نرمال که یکی از معتبرترین مؤسسات آموزش عالی فرانسه بود، پذیرفته شد. سارتر در آنجا به دلیل شوخیهای خاص خود و همچنین به دلیل تواناییهای فکری فوقالعادهاش شهرت داشت.
او در حالی که خود را برای کسب تدريس صلاحیت فلسفه آماده میکرد با سیمـــون دو بووار ملاقــات کرد. دو بووار به همراه مادامالعمر او تبدیل شد و با وجود رابطهی باز مشهوری که این زوج داشتند، دو بووار «عشق ضروری» او بود؛ زنی که سارتر فراتر از دیگر زنان، به او تعهد داشت.
سارتر پس از انجام خدمت سربازی بین سالهای ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۱، به مدت چهارده سال به تدریس فلسفه در دبیرستانهای مختلف پرداخت. وی همچنین مدتی در برلین تحصیل کرد و در آنجا با فلسفهی پدیدارشناسی ادموند هوسرل آشنا شد که تأثیر زیادی در تفکرات شخصیاش داشت.
بیانیهی اگزیستانسیالیستی
در ۱۹۳۸ اولین رمانش را با نام «تهوع» منتشر کرد. این رمان یک اثر فلسفی و تا حدی خودزندگینامه بود که تحت تأثیر پدیدارشناسی (مطالعهی اشیا بر اساس تجربهی آگاهانهای که ما از آنها کسب میکنیم) نوشته شد. شخصیت اصلی این داستان به نام روکانتن، شخصی مملو از ناامیدی است که هر وقت بیمعناییِ وجود بر او آشکار میشود، تهوع میگیرد؛ این وضعیتِ انسان آزاد است که بنا بر فلسفهی اگزیستانسیالیستی سارتر، تنها با قبول مسئولیت وجود خود میتواند از این وضعیت خلاص شود. او در مجموعه داستانهای کوتاه خود با نام «دیوار» که یک سال بعد از آن منتشر شد، به مفاهیم مشابهی پرداخت.
سارتر کمی پس از شروع جنگ جهانی دوم به ارتش فرانسه فراخوانده شد و در ۱۹۴۰ به اسارت آلمانیها درآمد و نُه ماه را در اردوگاه زندانیان گذراند؛ تجربهای که به بیداری سیاسی وی منجر شد. در حالی که نوشتههایش در سالهای اولیه عمدتاً بر آزادی فردی تمرکز داشتند و درگیری اندکی با رویدادهای جهان داشتند، آثار بعدی او بیشتر بر مسئولیت اجتماعی و تعهد سیاسی تأكيد میکردند.
سارتر در ۱۹۴۱ به دلیل بیماری آزاد شد و شغلی به عنوان معلم در پاریس پیدا کرد. او مدتی درگیر جنبشهای مقاومت شد، اما پس از شکست گروه زیرزمینیاش، به این نتیجه رسید که قلم بهترین ابزار او برای مبارزه است. وی در ۱۹۴۳ «مگسها» را نوشت که نمایشنامهای بر اساس اسطورهی «الکترا» بود. این نمایش در تئاترهای عمدتاً خالیِ پاریسِ اشغال شده روی صحنه رفت. سارتر در این نمایشنامه پیام مقاومت در برابر استبداد را در پس نمادهای اساطیر یونان پنهان کرد و مضامین اگزیستانسیالیستی آزادی و مسئولیت را در آن گنجاند تا بدینطریق از تیغ سانسور آلمانیها بگریزد. در شب افتتاحیهی این نمایش، سارتر با آلبر کامو ملاقات کرد. کامو باعث پیوستن او به یک گروه مقاومت با نام «مبارزه» شد. سپس شروع به نوشتن مقاله برای نشریهی زیرزمینی این گروه (با همین نام) کرد.
در همان سال اثر جاودانش «هستی و نیستی» را منتشر کرد. او در این رساله، ایدهی سنتی فلسفه مبنی بر این که «ماهیت مقدم بر وجود است» را برعکس کرد و گفت که «وجود مقدم بر ماهیت است» و بر اهمیت انتخاب آزادانه تأکید کرد. «خروج ممنوع» نمایشی تکپردهای بود که در صحنه رفت. سارتر در این نمایش به مفهوم «دیگری» پرداخت که از طریق آن آگاهی فرد از خود عینیت مییابد؛ این مفهوم، اندیشهای کلیدی در «هستی و نیستی» است.
فعالیتهای سیاسی
در ۱۹۴۵، مجلهی «روزگار مدرن» را بنیان گذاشت. این مجله با هدف انتشار ادبیات اگزیستانسیالیستی شروع به کار کرد؛ آثاری که نه فقط ارزش فرهنگی، بلکه همچنین ارزش اجتماعی داشته باشند. این مجله رسانهای برای انتشار آثار شخصی سارتر و دیگر نویسندگان برجستهی دورهی پس از جنگ مانند سیمون دو بووار، رمون آرونِ فیلسوف (که هر دوی آنها از ویراستاران این نشریه بودند)، ژان ژنه و ساموئل بکت بود.
سارتر در ۱۹۴۵ دو جلد اول از سهگانهی «راههای آزادی» را تحت عنوان «سن عقل» و «تعلیق» منتشر کرد و جلد سوم آن به نام «خواب آشفته» یا «عذاب روح» (اخیراً تحت عنوان «دلمردگی» باز ترجمه شده) در ۱۹۴۸ منتشر شد. این سهگانه تا حدی یک خودزندگینامه است و به بررسی موضوعات فلسفی آزادی، مسئولیت، اصالت و خود فریبی میپردازد. «تعلیق» در سبکی تجربی با تغییر در زاویهی دید و نشانهگذاری آزادانه نوشته شده و تأثیر فنون مدرنیستی جان دوس پاسوس و ویرجینیا وولف را بر سارتر نشان میدهد.
به طور کلی، این سهگانه سیر تحول دیدگاههای سارتر از تمرکز قبل از جنگ بر فرد تا اعتقاد پس از جنگ به اهمیت کنش و مشارکت و همچنین سیاسی شدن روزافزون او را نشان میدهد. سارتر به جای اگزیستانسیالیسم، مارکسیسم را «فلسفهی زمان ما» تلقی کرد. او در ابتدا از اتحاد جماهیر شوروی حمایت کرد، اما هرگز به حزب کمونیست نپیوست.
تعهد سارتر به کمونیسم شوروی با حملهی این رژیم به مجارستان در ۱۹۵۶ و سرکوب نویسندگان، متزلزل شد. با این حال، او از نظر سیاسی فعال باقی ماند. با یهودیستیزی و استعمار مخالفت کرد و علیه استعمار فرانسه در الجزایر موضع گرفت که به یک سوءقصد با بمب علیه او در ۱۹۶۱ منجر شد. وی از حامیان انقلاب کوبا بود و در ۱۹۶۰ به همراه سیمون دو بووار به کوبا رفت. در در آنجا، با فیدل کاسترو و چهگوارا ملاقات کرد و چهگوارا را «کاملترین انسان عصر ما» نامید.
سارتر در مابقی عمرش نیز از حامیان وفادار جنبشهای چپ (از جمله شورشهای ماه مِی ۱۹۶۸) باقی ماند. در این میان، او به مخالفت با دخالت آمریکا در ویتنام و سرکوب بهار پراگ توسط شوروی پرداخت و همچنین برای دفاع از حقوق فلسطینیان و پناهندگان ویتنامی مبارزه کرد. سارتر حتی در سالهای پایانی زندگیاش، هنگامی که حیاتی کموبیش منزوی در پاریس داشت، فرصت یافت تا گروههای دانشجویی رادیکال را هدایت و به عنوان سردبیر افتخاری نشریات جناح چپ فعالیت کند.
سالهای پایانی
سارتر در ۱۹۶۴ برندهی جایزهی نوبل ادبیات شد، اما این افتخار را نپذیرفت، زیرا مایل نبود «تبدیل به یک نهاد» شود. وی در همان سال، خودزندگینامهی هوشمندانه و طنزآمیز خود را که به نوعی و داعش با ادبیات بود، تحت عنوان «كلمات» منتشر کرد. او در اواسط دههی ۱۹۷۰ به دلیل زوال بیناییاش، از نویسندگی دست کشید و زندگینامهی فلوبر را که در دههی ۱۹۶۰ آغاز کرده بود، ناتمام باقی گذاشت.
ژان پل سارتر به دلیل التهاب ریه در هفتاد و چهار سالگی درگذشت. بیش از پنجاه هزار نفر در راهپیمایی تشییع جنازهی او در خیابانهای پاریس شرکت کردند.
دیدگاه خود را بنویسید