مشخصات کلی قطع رقعی پوشش جلد شومیز
مشخصات فنی نویسنده لودویگ فوئرباخ ناشر چشمه مترجم امین قضایی تاریخ آخرین چاپ 1396 تعداد صفحات 93
لودویگ فویرباخ، به طور کامل لودویگ آندریاس فویرباخ، (زاده ۲۸ ژوئیه ۱۸۰۴، لاندشوت، بایرن [آلمان] - درگذشته ۱۳ سپتامبر ۱۸۷۲، رنبرگ، آلمان)، فیلسوف و اخلاقگرای آلمانی که به خاطر تأثیرش بر کارل مارکس و بهخاطر الهیشناسی انسانگرایانهاش به یاد میآید. .
چهارمین پسر حقوقدان برجسته پل فون فویرباخ، لودویگ فویرباخ، مطالعات الهیات را رها کرد و زیر نظر G.W.F دانشجوی فلسفه شد. هگل به مدت دو سال در برلین. در سال 1828 برای تحصیل علوم طبیعی به ارلانگن رفت و دو سال بعد اولین کتاب او به نام Gedanken über Tod und Unsterblichkeit («اندیشه هایی درباره مرگ و جاودانگی») به طور ناشناس منتشر شد. در این اثر فوئرباخ به مفهوم جاودانگی شخصی حمله کرد و نوعی از جاودانگی را پیشنهاد کرد که به وسیله آن ویژگیهای انسانی دوباره در طبیعت جذب میشوند. فوئرباخ در فلسفه و مسیحیت ادعا کرد «مسیحیت در واقع مدتهاست که نه تنها از دلیل، بلکه از دلیل ناپدید شده است. زندگی بشر، که چیزی بیش از یک ایده ثابت نیست.»
فوئرباخ در ادامه این دیدگاه در مهمترین اثر خود، )جوهر مسیحیت)، این تصور را مطرح کرد که انسان برای خودش هدف فکری اوست و دین چیزی بیش از آگاهی از بی نهایت نیست. نتیجه این دیدگاه این تصور است که خدا صرفاً برون فکنی بیرونی ذات درونی انسان است. فویرباخ در بخش اول کتاب خود که به شدت بر مارکس تأثیر گذاشت، «جوهر واقعی یا انسانشناختی دین» را تحلیل کرد. او با بحث در مورد جنبههای خدا «بهعنوان موجودی دارای فهم»، «بهعنوان یک موجود یا قانون اخلاقی»، «بهعنوان عشق» و دیگران، استدلال کرد که این جنبهها با نیازهای مختلف در طبیعت انسان مطابقت دارند. وی در بخش دوم به تحلیل «جوهر نادرست یا الهیاتی دین» پرداخت و معتقد بود که این دیدگاه که خداوند وجودی مستقل از وجود انسان دارد، منجر به اعتقاد به وحی و مقدسات می شود که از موارد ماتریالیسم دینی نامطلوب است.
چهارمین پسر حقوقدان برجسته پل فون فویرباخ، لودویگ فویرباخ، مطالعات الهیات را رها کرد و زیر نظر G.W.F دانشجوی فلسفه شد. هگل به مدت دو سال در برلین. در سال 1828 برای تحصیل علوم طبیعی به ارلانگن رفت و دو سال بعد اولین کتاب او به نام Gedanken über Tod und Unsterblichkeit («اندیشه هایی درباره مرگ و جاودانگی») به طور ناشناس منتشر شد. در این اثر فوئرباخ به مفهوم جاودانگی شخصی حمله کرد و نوعی از جاودانگی را پیشنهاد کرد که به وسیله آن ویژگیهای انسانی دوباره در طبیعت جذب میشوند. فوئرباخ در فلسفه و مسیحیت ادعا کرد «مسیحیت در واقع مدتهاست که نه تنها از دلیل، بلکه از دلیل ناپدید شده است. زندگی بشر، که چیزی بیش از یک ایده ثابت نیست.»
فوئرباخ در ادامه این دیدگاه در مهمترین اثر خود، )جوهر مسیحیت)، این تصور را مطرح کرد که انسان برای خودش هدف فکری اوست و دین چیزی بیش از آگاهی از بی نهایت نیست. نتیجه این دیدگاه این تصور است که خدا صرفاً برون فکنی بیرونی ذات درونی انسان است. فویرباخ در بخش اول کتاب خود که به شدت بر مارکس تأثیر گذاشت، «جوهر واقعی یا انسانشناختی دین» را تحلیل کرد. او با بحث در مورد جنبههای خدا «بهعنوان موجودی دارای فهم»، «بهعنوان یک موجود یا قانون اخلاقی»، «بهعنوان عشق» و دیگران، استدلال کرد که این جنبهها با نیازهای مختلف در طبیعت انسان مطابقت دارند. وی در بخش دوم به تحلیل «جوهر نادرست یا الهیاتی دین» پرداخت و معتقد بود که این دیدگاه که خداوند وجودی مستقل از وجود انسان دارد، منجر به اعتقاد به وحی و مقدسات می شود که از موارد ماتریالیسم دینی نامطلوب است.
شما هم میتوانید در مورد این محصول نظر بدهید.
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.