بیلیارد در ساعت نه و نیم، یه داستان تلخ و گزنده و پر از درد، از نویسنده آلمانیِ نام‌دار و صاحب سبک، هاینریش بل هستش.
قبلا ترجمه‌های زیاد و خوبی از این کتاب منتشر شده، اما حالا وقتشه که ما این کتاب رو با ترجمه دقیق و خوب (و مستقیم از زبان آلمانی) بخونیم.
هاینریش بل، این داستان رو سال هزار و نهصد و پنجاه و نه، منتشر میکنه، اساس و موضوع این داستان، مسئله فاشیسم و جنگ توی جامعه آلمان هستش.
ماجراهای این کتاب، روز شیشم دسامبر هزار و نهصد و پنجاه و هشت روایت میشه. کل اتفاقات این کتاب، توی شیش ساعت از این روز روایت میشن. این کتاب، یازده راوی داره. همه داستان توی تاریخ شیش دسامبر روایت نمیشه، ما با یازده راوی همراه میشیم و با اونا به گذشته سفر می‌کنیم. همراه اون‌ها به قدیم میریم و با خوندن گفتگوها و حرف‌های درونیشون، از دغدغه‌ها و مصائب اون‌ها میخونیم و میشنویم.
توی کتاب بیلیارد در ساعت نه و نیم، ما با سه نسل از یه خاندان مواجهه داریم. بزرگ‌ترین عضو این خاندان، هاینریش فهمل هستش که شیشم دسامبر تاریخ تولدشه و بهانه جمع شدن شخصیت‌ها کنار همدیگه، تولد هشتاد سالگی این معمار بزرگه. فرزند هاینریش فهمل، رابرت فهمل هستش، رابرت فهمل، مجبور میشه که به ناچار توی جنگ شرکت کنه و فرماندهی بخشی از نیروها رو توی جنگ بر عهده بگیره. رابرت فهمل، عادت داره که به خاطر دلایلی که بعدها توی کتاب متوجهش میشین، هرروز ساعت نه و نیم بیلیارد بازی کنه، و دلیل اسم‌گذاری این کتاب هم همین عادت رابرت فهمل هستش.
این کتاب، با بقیه کتاب‌های هاینریش بل یه خورده متفاوته، هاینریش بل تصمیم گرفته که توی کتاب بیلیارد در ساعت نه و نیم، دست به تجربه جدیدی بزنه، اون از تکنیک و روش‌های جدیدی برای ادبیاتش استفاده کرده. پس اگه هاینریش بل رو دوست دارین و علاقه‌ مندین که یه کار متفاوت ازلحاظ فرمی ازش بخونید که در عین حال به دغدغه‌های همیشگیش هم پرداخته باشه، این کتاب بهترین گزینه ‌است.
یه تیکه از کتاب بیلیارد در ساعت نه و نیم میخونیم:
هنوز هم که هنوز است اظهار ادب مطمئن ترین طریق تحقیر است.