رمان بزرگ خانواده تیبو یه داستان مهم از روژه مارتن دوگار نویسنده فرانسوی هستش. دوگار، نویسنده‌ی این اثر، رمان خانواده تیبو رو سال هزار و نهصد و سی و شش منتشر کرد.
این کتاب توی چهار جلد و هشت بخش منتشر شد که بخش‌های این کتاب به شکل زیر هستن:
بخش اول: « دفترچه خاکستری »
بخش دوم: « ندامتگاه »
بخش سوم: « فصل گرم »
بخش چهارم: « طبابت »
بخش پنجم: « سورلینا »
بخش ششم: « مرگ پدر »
بخش هفتم: « تابستان هزار و نهصد و چهارده »
بخش هشتم: « سرانجام »
روژه مارتن دوگار با خلق این رمان به سرگشتی و بیگانگی مردم اروپا توی سال‌های ابتدایی قرن بیستم اشاره می‌کنه. در طول داستان که به اوضاع و احوال سال‌های ابتدایی قرن بیستم می‌پردازه، توی یه روایت جذاب، راجع‌به یه خانواده ثروتمند و متمول فرانسوی به اسم تیبو صحبت می‌کنه.
شخصیت‌های این خانواده رو به صورت تمام و کمال واکاوی می‌کنه. اما مرکز توجه مارتن دوگار، ژاک تیبو، پسر سرکش خانواده‌است. سرگشتی‌های خواندنی این پسر.
ژاک تیبو با تعلقات‌اش به اندیشه‌های سوسیالیستی، عاشق شدن‌اش، از خود بیگانگی‌اش، سفرها و سختی‌هاش، به شخصیتی تبدیل میشه که به سادگی از ذهن مخاطب پاک نمیشه.
پدر کاتولیک ژاک، برادری که راه پدر رو ادامه میده و ژاک که برعلیه تمام نگرش‌ها و عقاید پدر و برادرش میشوره. پدر ژاک تلاش می‌کنه که به واسطه چهره دو پسرش، تصویری که از قدیم توی جامعه داشته رو حفظ کنه؛ چهره کاتولیک و شخصیت خشک و مقرراتی پدرانه‌اش. آنتوان، برادر ژاک که با پدر مخالفتی نمی‌کنه. و اما خود ژاک که راه نجات‌اش رو در دامن سوسیالیسم پیدا می‌کنه. اما پایان کار ژاک چی میشه؟
ابوالحسن نجفی این کتاب بزرگ رو به بهترین و کامل‌ترین شکل از زبان فرانسوی ترجمه کرده و نشر نیلوفر چاپ و انتشارش رو برعهده گرفته.
جایی از کتاب میخونیم:
همه حواسم پیش این کشیش بود. سرش را توی کتاب دعایش کرده بود و لب‌هایش را تکان می‌داد و دعا می‌خواند. گذشت و گذشت تا موقع تقسيم نان فطیر رسید و نمازگزار ظرف نان را سردست بلند کرد. آنوقت جناب کشیش به عوض این که از کرسی عبادت که جلو رویش بود استفاده کند. اگر این کار را می‌کرد بازیک چیزی - یک دفعه زانو به زمین زد و روی آجرفرش کف کلیسا به سجده افتاد. من، برعکس، راست ایستاده بودم. آن وقت همین که از زمین بلند شد چشمش به من افتاد و نگاهش توی نگاهم و نمی‌دانم شاید حالت خصمانه‌ای در رفتار من حس کرد.