درباره نویسنده رابرت لویی استیون سن رمان و مقاله نویس و شاعر اسکاتلندی بود قتی ۱۶ سال داشت نخستین مقاله‌اش را در مجله دانشگاه ادینبرو منتشر کرد مدتی مدتی بعد هم به بیماری سل مبتلا شد که تا آخر عمر هم از این بیماری رنج برد و وی با انتشار رمان جزیره گنج در سال ۱۸۸۳ آوازه و شهرتش همه جا پیچید ۳ سال بعد هم رمان دکتر جکیل و آقای هاید و چند رمان دیگر را منتشر کرد و نام خود را به عنوان رمان نویسی برجسته به ثبت رساند
خلاصه داستان
دکتر جکیل مرد محترم و خیری و خوبی است که متوجه می‌شود که گاهی به شرارت و بی‌بند و باری نیز تمایلاتی دارد. این موضوع او را به اینکه شخصیت واحدی نداردو کشمکش خوبی و بدی در انسان علاقه مند می‌کند. او در آزمایشگاهش محلولی می‌سازد تا جنبه های مثبت و منفی شخصیت‌اش را جدا کرده و نیمه تاریک وجودی اش را در غالب یک شخصیت دیگر بیدار کند و کنترلش را به دست گیرد. دکتر جکیل اسم او را آقای هاید می‌گذارد اما به زودی متوجه می‌شود که دیگر قادر نیست اعمال جنایتکارانه آقای هاید را کنترل کند و حتی نمی‌تواند از قالب او خارج شده و به هویت اصلی‌اش بازگردد. وجود آقای هاید او را به سمت تاریکی می‌کشاند.
داستان که عمدتاً از دیدگاه آقای گابریل جان اوترسون، وکیل لندنی و دوست دکتر هنری جکیل روایت می‌شود، به آرامی و با گفتگویی در خیابان بین اوترسون و دوستش آقای ریچارد انفیلد آغاز می‌شود. او می گوید که چگونه در ساعات اولیه صبح هنگام بازگشت به خانه شاهد یک حادثه “وحشتناک” بود: یک دختر کوچک که در خیابان می دوید توسط مردی به نام آقای ادوارد هاید زیر پا گذاشته شد و هاید او را در حال فریاد زدن روی زمین رها کرد. هاید که چهره ای نفرت انگیز دارد پس از دستگیر شدن، موافقت کرد که به خانواده کودک پول پرداخت کند. او از یک ساختمان فرسوده چکی را از مرد محترمی پس گرفت. انفیلد فرض می کند که هاید در حال باج گیری از مردی است که اوترسون می داند مشتری جکیل است و …