کتاب سفر به مرکز زمین، یه ماجراجویی جذاب، خواندنی و دوست داشتنی به قلم ژول ورن، نویسنده پر کار و رویاباف و آینده‌بین فرانسوی. ژول ورن با نوشتن این کتاب و خیلی کتاب‌های دیگه‌اش، اختراعات پرشماری رو پیش بینی کرده و از اون‌ها توی داستان‌هاش استفاده کرده.
بریم سراغ داستان کتاب سفر به مرکز زمین:
پروفسور اوتو لیدن برک، دانشمند ارزشمند و ماجراجو، به طور اتفاقی و ناگهانی کتابی قدیمی و کهن و خیلی مرموز رو پیدا می‌کنه که بیشتر از هفتصد سال از نگارش اون میگذره. متوجه میشه که زبان نگارش این کتاب، رومی هستش. پروفسور شروع به بازگشایی رمز و رازهای این کتاب مرموز می‌کنه. برای این کار و کمک گرفتن، به سراغ برادر زاده‌اش هاکسل میره. اکسل، جوانی که درست به اندازه عموش علاقه‌مند به ماجراجویی هست‌.
پروفسور و اکسل، در نهایت موفق به رمزگشایی اون کتاب قدیمی میشن. متوجه میشن که کتاب درخواستی از مخاطب‌اش داره. این کتاب سوالی رو توی ذهن مخاطب ایجاد می‌کنه و از اون می‌خواد که برای رمزگشایی کامل، ماجراجویی‌ای رو آغاز کنه. نوید رسیدن به مرکز زمین رو به مخاطب‌اش میده و حتی بهش میگه که راه رسیدن به مرکز زمین کجاست.
پروفسور اوتو لیدن برک و برادرزاده‌اش بعد از خوندن کتاب کهن و رمزگشایی اون کتاب، تصمیم به ماجراجویی و شروع یه سفر به مرکز زمین میگیرن. سفری که طبعا اتفاقات و دردسرها و ماجراهای زیادی در پی داره. یه سفر پر از هیجان. اما همه این هیجانات و اتفاقات، یه نتیجه داره. و اون‌هم اینه که در نهایت پروفسور و برادرزاده‌اش به جواب این سوال میرسن که به راستی توی مرکز زمین چه خبره؟ چه چیزی اونجا هست؟
پروفسور و برادرزاده‌اش اکسل، قبل از شروع سفر به سراغ مردی به اسم هانس میرن. مردی که هم بتونه اون‌ها رو توی این سفر راهنمایی کنه و هم همراه خوبی برای اون‌ها باشه.
مرجان رضایی این کتاب جذاب رو به زبان فارسی ترجمه کرده که به همت نشر مرکز منتشر شده.
جایی از کتاب سفر به مرکز زمین به قلم ژول ورن میخونیم:
بدون این که حرف بزنیم، راه می‌رفتیم. سکوت هانس به ما هم سرایت کرده بود. راه، حداقل به طور آشکار، سربالا نبود. حتی گاهی به نظر می‌آمد سرازیری است. اما چندان محسوس نبود و پروفسور را خاطر جمع نمی‌کرد، زیرا ظاهرا آن لایه‌ها تغییر نمی‌کرد و نشانه‌های حاکی از دوران انتقال بیشتر دیده می‌شد.