مشخصات کلی
- قطعرقعی
- پوشش جلدگالینگور
مشخصات فنی
- نویسندهفئودور داستایوسکی
- ناشرامیر کبیر
- مترجمپرویز همتیان بروجنی
- تاریخ آخرین چاپ1400
- تعداد صفحات523
کتاب شب های روشن اثر فئودور داستایوفسکی
این کتاب برخلاف کتابهای دیگر داستایوفسکی رمانی طویل محسوب نمیشود اما حرفهای زیادی برای گفتن دارد
کتاب از حس و حال و افکار جوانی پرده بر میدارد که عاشق تنهایی است و تنهایی را خوب میفهمد و البته رؤیاپرداز و شاید هم بعدها عاشق آری عاشق چرا که با دیدن زنی که یک روز او را ناگهانی و اتفاقی میبیند ، میل به صحبت و اشتیاق با آن زن در دل او جای میگیرد و رفته رفته ارتباطش را با آن زن افزایش میدهد
برویم عنوانش را کندوکاو کنیم چرا شب های روشن؟ جواب غایی و نهایی اش این است که به مانند نوری شب های تاریک جوانک قصه ی ما با ورود و توجه آن زن به زندگی اش ، روشن میشود
این کتاب عاشقانه است خودتان تصور کنید که چه پایانی در انتظار شب های روشن است ، آن هم زمانی که قلم داستایوفسکی حرفهای زیادی برای گفتن دارد
قسمت هایی از کتاب
وقتی از خیابان رد میشوم هر یک مثل این است که به دیدن من میخواهند به استقبالم بیایند و با همهی پنجرههای خود به من نگاه میکنند و با زبان بیزبانی با من حرف میزنند. یکی میگوید: «سلام، حالتان چطور است؟ حال من هم شکر خدا بد نیست. همین ماه مه میخواهند یک طبقه رویم بسازند.» یا یکی دیگر میگوید: « حالتان چطور است؟ فردا بنّاها میآیند برای تعمیر من!» یا سومی میگوید: «چیزی نمانده بود آتشسوزی بشود. وای نمیدانید چه هولی کردم!» و از این جور حرفها.
من جایی نداشتم بروم و کاری هم نداشتم که برای آن پترزبورگ را ترک کنم. حاضر بودم که همراه هر یک از این گاریها بروم، با هر یک از این آقایان محترم و خوشسر و پز سوار کالسکه بشوم و شهر را ترک کنم اما هیچکس، مطلقا هیچکس، دعوتم نمیکرد؛ انگاری همه فراموشم کرده بودند، مثل این بود که همهشان مرا حقیقاً بیگانه میشمردند.
این کتاب برخلاف کتابهای دیگر داستایوفسکی رمانی طویل محسوب نمیشود اما حرفهای زیادی برای گفتن دارد
کتاب از حس و حال و افکار جوانی پرده بر میدارد که عاشق تنهایی است و تنهایی را خوب میفهمد و البته رؤیاپرداز و شاید هم بعدها عاشق آری عاشق چرا که با دیدن زنی که یک روز او را ناگهانی و اتفاقی میبیند ، میل به صحبت و اشتیاق با آن زن در دل او جای میگیرد و رفته رفته ارتباطش را با آن زن افزایش میدهد
برویم عنوانش را کندوکاو کنیم چرا شب های روشن؟ جواب غایی و نهایی اش این است که به مانند نوری شب های تاریک جوانک قصه ی ما با ورود و توجه آن زن به زندگی اش ، روشن میشود
این کتاب عاشقانه است خودتان تصور کنید که چه پایانی در انتظار شب های روشن است ، آن هم زمانی که قلم داستایوفسکی حرفهای زیادی برای گفتن دارد
قسمت هایی از کتاب
وقتی از خیابان رد میشوم هر یک مثل این است که به دیدن من میخواهند به استقبالم بیایند و با همهی پنجرههای خود به من نگاه میکنند و با زبان بیزبانی با من حرف میزنند. یکی میگوید: «سلام، حالتان چطور است؟ حال من هم شکر خدا بد نیست. همین ماه مه میخواهند یک طبقه رویم بسازند.» یا یکی دیگر میگوید: « حالتان چطور است؟ فردا بنّاها میآیند برای تعمیر من!» یا سومی میگوید: «چیزی نمانده بود آتشسوزی بشود. وای نمیدانید چه هولی کردم!» و از این جور حرفها.
من جایی نداشتم بروم و کاری هم نداشتم که برای آن پترزبورگ را ترک کنم. حاضر بودم که همراه هر یک از این گاریها بروم، با هر یک از این آقایان محترم و خوشسر و پز سوار کالسکه بشوم و شهر را ترک کنم اما هیچکس، مطلقا هیچکس، دعوتم نمیکرد؛ انگاری همه فراموشم کرده بودند، مثل این بود که همهشان مرا حقیقاً بیگانه میشمردند.
امتیاز کاربران به: شب های روشن و پنج داستان دیگر
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.