فریدریش دورنمات، نویسنده بزرگ سوئیسی، بیشتر به خاطر نمایشنامه¬های تامل برانگیزش مشهوره، اما او رمان¬نویس زبردستی هم هست که شاهکارش قول ـ با عنوان فرعی فاتحه¬ای بر رمان پلیسی ـ یکی از آثار ساختارشکن ژانر پلیسیه که قواعد ژانر رو به کل عوض می‌کنه. اما شروع نوشتن داستان¬های پلیسی دورنمات به زمانی برمی‌گرده که هم خودش و هم همسرش مریض بودن و شدیداً نیاز مالی داشتند و دورنمات دو تا کتاب قاضی و جلادش و سوظن¬رو می‌نویسه. خودش می‌گه که توی اون دوره، ناشری نمونه بوده که بهش زنگ بزنه و رمانی¬رو که هنوز شروع هم نکرده بوده ¬رو سعی کنه بفروشه. قاضی و جلادش و سوظن، هر دو ماجرا‌ی کارآگاهی با تجربه و باهوش به اسم برلاخه و دو تا از پرونده¬های اونو روایت می‌کنه. رمان قاضی و جلادش با قتل افسر پلیسی به اسم اشمید که از ماهرترین افسرهای جوون اداره پلیسه شروع می‌شه و با شروع تحقیقات، برلاخ پیر و بیمار که روزهای آخر عمرش ¬رو می‌گذرونه پرونده ¬رو به دست می‌گیره تا راز قتل این افسر جوون ¬رو بفهمه. برلاخ، در واقع رئیس اشمید بوده و همین باعث می‌شه که پرونده براش رنگ و بویی شخصی هم داشته باشه. اما داستان، خط روایی دیگه¬ای هم داره که به سال¬ها پیش برمی‌گرده و به شرط¬بندی برلاخ با فردی به اسم گاستمان اشاره می‌کنه. گاستمان جنایتکاری بی¬رحمه که زیر پوشش دیپلماتیک و شغل سیاسی¬ای که داره به قانون¬شکنی¬ها و جرم¬های خودش ادامه می‌ده و برلاخ شبی با اون شرط می‌بنده که بالاخره روزی دست گاستمان ¬رو خواهد شد و پرده از جنایت¬هایی که کرده برمی‌داره. این دو تا خط داستانی همزمان با هم پیش می‌رن و قاضی و جلادش ¬رو به رمانی جذاب با پایانی شوکه کننده تبدیل می‌کنه. قاضی و جلادش موفقیت خیلی زیادی توی فروش داشت و باعث شهرت بیشتر دورنمات و تثبیت جایگاه اون به عنوان یه رمان¬نویس شد. این کتاب با ترجمه محمود حسینی زاد توسط انتشارات وزین ماهی چاپ شده.