هرمیون پس از پیشنهاد تدریس درس دفاع در برابر جادوی سیاه به هری دو هفته ی کامل درباره ی این موضوع به او اشاره ای نکرد. مجازات های هری با آمبریج سرانجام به پایان رسید و او تردید داشت کلماتی که پشت دستش حک شده بودند روزی محو و ناپدید شوند. رون چهار بار دیگر در تمرین کوییدیچ شرکت کرد و در دو بار آخر هیچ کس سرش فریاد نکشید. از سوی دیگر هر سه ی آن ها موفق شدند در کلاس تغییر شکل موش خود را ناپدید کنند. هرمیون پیشرفت کرده و توانسته بود بچه گربه ها را نیز ناپدید کند. سرانجام در یک شب توفانی در اواخر سپتامبر هنگامی که هر سه ی آن ها در کتابخانه نشسته و به دنبال مواد اولیه ی معجون اسنیپ می گشتند بار دیگر موضوع تدریس هری به میان آمد. هرمیون ناگهان گفت راستی هری تو درباره ی دفاع در برابر جادوی سیاه فکر کردی یا نه؟ هری با بداخلاقی گفت
معلومه که فکر کردم نمی تونستم فراموشش کنم. با وجود اون عفریته ای که بهمون درس میدده مگه می شه فراموشش کرد منظورم نظری بود که من و رون داشتیم. رون نگاه هشدار دهنده و تهدیدآمیزی به او کرد هرمیون به رون اخمی کرد و گفت
باشه منظورم نظری بود که من داشتم و مربوط به این بود که تو درسمون بدی...؟
هری بلافاصله جواب نداد وانمود کرد در جست وجوی صفحه ی خاصی از کتاب پادزهرهای آسیایی است زیرا نمی خواست آن چه در فکرش بود بر زبان آورد.