داستان از آنجایی شروع می‌شود که خاله هایدی که سرپرستی هایدی ۵ ساله را به عهده داشت کارخوبی در شهر فرانکفورت آلمان را عهده‌دار می‌شود و دیگر از پس نگهداری هایدی بر نمی‌آید بنابراین خاله ۲۶ ساله که ۴ سال از هایدی نگهداری کرده است تصمیم می‌گیرد که هایدی را پیش پدربزرگش ببرد تا او از هایدی مراقبت کند هایدی وقتی یک ساله بود پدر و مادرش را از دست داده است پدربزرگ هایدی روی یکی از کوه‌های شهر سوئیس در دهکده‌ای به نام مینیفیلد زندگی می‌کند او غیر قابل دسترس‌ترین و مرتفع‌ترین کلبه روستا را برای زندگی انتخاب کرده است برای پیرمرد عبوس که همه او را مسئول مرگ پسر و عروسش همان پدر و مادر هایدی می دانند بهترین جا است تا از حرف و نگاه مردم دور باشد او که در دامنه کوه آلپ زندگی می‌کند دوست ندارد با هیچکس معاشرت کند همه در روستا از پدربزرگ هایدی می‌ترسند پدربزرگ برخلاف میلش مجبور می‌شود از هایدی کوچک نگهداری کند با وجودی که همه از پدربزرگ و شکل و شمایل خشنش می‌ترسند ریش‌های بلند و خاکستری و پرپشتش در نظر هایدی دوست داشتنی می‌آید هایدی عاشق زندگی جدیدش می‌شود او بازی زیر نور آفتاب و بزرگ شدن در میان بزها و پرندگان را دوست دارد و روز به روز بیشتردر قلب پدربزرگش جای خودش را باز می‌کند روزها به خوبی و خوشی سپری می‌شوند و هایدی هر روز از زندگی با پدربزرگش خوشحال‌تر است پدربزرگ هم روز به روز از بودن هایدی ببشتر به زندگی امیدوار می‌شود تا اینکه خاله هایدی دوباره به دنبال او می‌آید تا هایدی را به خانه خانواده ثروتمندی که پیش انها کارمیکند ببرد تا هم بازی دختری فلجی به نام کلارا شود هایدی مجبور میشود برای تحصیل به شهر و خانه جدیدی برود با کلارا آشنا می‌شود کلارا زیر نظر سرپرستار بد اخلاقش زندگی می‌کند سرپرستاری که برای تربیت هایدی و ترک عادت‌های روستایی هایدی شروع به سختگیری و بد اخلاقی با او می‌کند هایدی که اهل کوهستان است زندگی در شهر روز به روز او را بیمارتر و افسرده‌تر می‌کند داستان با فراز و نشیب‌های زندگی و دوستی هایدی و کلارا با همدیگر اتفاق می‌افتد
کتاب هایدی از معروف‌ترین نوشته‌های یوهانا لوئیس اشپیری است که بارها به صورت سریال فیلم سینمایی و انیمیشن مورد اقتباس قرار گرفته است
این کتاب را به تمام علاقمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم سخنی کوتاه درباره نویسنده یوهانا لوئیس اشپیری در سال ۱۸۲۷ در سوئیس به دنیا آمد و در سال ۱۹۰۱ درگذشت او در روستای هیرزل در نزدیکی زوریخ به دنیا آمد و بزرگ شد زمانی که در شهر زوریخ زندگی می‌کرد شروع به نوشتن درباره زندگی در مناطق روستایی کرد همسر یوهانا وکیل بود اوهمسر و تنها فرزندش را در سال ۱۸۸۴ از دنیا از دست می‌دهد وبعد از آن بیشتر زمان خود را صرف امور خیریه می‌کند تا قبل از مرگش بیش از 50 داستان نوشته بود. یوهانا در سوئیس به عنوان یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های نویسنده شناخته می‌شود