زلیخا چشم¬هایش را باز می‌کند اولین رمان گوزل یوخینا نویسنده روسیه¬س که تو سال 2015 نوشته شده و برنده جایزه معتبر پولیانا و جایزه بزرگ کتاب شده و این کتاب زندگی افراد مختلف به خصوص شخصیت زن اصلی داستان ¬رو از سال 1930 تا سال 1946 تعریف می‌کنه. گوزل یاخینا داستان کتاب زلیخا چشمانش را باز می‌کند با الهام از زندگی مادربزرگش که شونزده سال توی اردوگاه¬های کار اجباری شوروی گذرونده تعریف می‌کنه. زلیخا چشمانش را باز می‌کند داستان زنی تاتار و مسلمونه که تبعه روسیه می‌شه و زندگیش توی روسیه گره می‌خوره با یکی از مهم¬ترین اتفاقات تاریخ بشریت و اون انقلاب کمونیستی روسیه¬س و این اتفاق مسئله¬ایه که زندگی اون¬رو برای همیشه عوض می‌کنه و ماجرای دگرگونی زندگی و عقاید یه زن رو توی بستر این اتفاقات گوزل یاخینا با ظرافت و مهارت خیلی زیاد روایت می‌کنه. هرچند داستان به ظاهر راجع به زندگی سخت زنی توی اردوگاه¬های کار اجباری سیبریه، اما همونطور که خود گوزل یاخینا می‌گه داستان در واقع راجع به مسائل موندگار و همیشگیه که ذهن هر انسانی¬ رو فارغ از ملیت و مذهبی که داره روایت می‌کنه و در واقع راجع به دردهای مشترک بشریه. داستان راجع به زنی به اسم زلیخاس که توی یه روستای کوچک تاتار با شوهر و مادر شوهرش زندگی می‌کنه که هر دو اون¬ها رفتاری به شدت دشمنانه و بی¬رحمانه با زلیخا دارن، چون او تلاش کرده که چهار تا بچه داشته باشه و اما همه¬ی اون¬ها مردن. در طی اتفاقات ماجرا و دردسرها و شور وحشیانه اول انقلاب شوهر زلیخا اعدام می‌شه و او به تبعیدگاه سیبری تبعید می‌شه. ایگناتوف یکی از همسواران همراه او با اینکه زنی تو خانه داره عاشق زلیخا می‌شه. جایی در میانه مسیر کاروان آن¬ها درگیر سیل می‌شه و در حالی‌که همه در حال غرق شدن هستند، اما زلیخا به بقیه کمک می‌کنه و خودش در آستانه غرق شدن قرار می‌گیره و در آخرین لحظه ایگناتوفه که اونو نجات می‌ده و از اینجا به بعده که اون¬ها به تبعیدگاه موعود می‌رسند و بقیه اتفاقاتی که رخ می‌ده.