کتاب¬های کمی توی تاریخ ادبیات هستن که دو تا نویسنده داشته باشن و از اون¬ها کم‌تر کتاب¬هایین که به محبوبیت جهانی برسن و ایلیا ایلف و یوگنی پتروف یکی از اون معدود نویسنده¬هایین که دو تا شاهکار عمده¬شون دوازده صندلی و گوساله طلایی از پرفروش¬ترین و شناخته¬شده¬ترین کتاب¬های تاریخ ادبیات روسیه¬س تا جایی‌که مجسمه شخصیت اصلی رمان دوازده صندلی رو توی میدون یکی از شهرهای روسیه ساختن و خیلی از جمله¬ها و تکیه کلام¬های شخصیت¬های کتاب به صورت ضرب¬المثل¬های روسی دراومده. ایلیا ایلف و یوگنی پتروف دو روزنامه¬نگار بودن که به طور کاملاً اتفاقی ایده داستان دوازده صندلی به ذهنشون می‌رسه و شروع به نوشتن این کتاب می‌کنن و با اینکه خودشون به صورت جدا از هم کتاب¬هایی رو نوشتن، اما هیچکدومشون به محبوبیت کارهای دو نفرشون نیست و توی روسیه در واقع این دو رو دو نویسنده توی یه کالبد می‌دونن. داستان کتاب با روایت داستان زندگی ایپولیت ماتویویچ شروع می‌شه که قبل از انقلاب نوزده اکتبر برای خودش سری توی سرها داشته و جزو اشراف محسوب می‌شده و بعد از انقلاب مجبور می‌شه که همه¬ی دارایی خودش¬رو پیش مادرزنش بذاره. مدتی بعد، مادر زن ایپولیت توی بستر مرگ بهش می‌گه که همه¬ی دارایی¬ها رو توی یکی از صندلی¬های یه ست دوازده¬تایی صندلی مخفی کرده و حالا ایپولیت به دنبال پیدا کردن اون صندلی و رسیدن به ثروت از دست رفته خودشه. توی روزهای اول سفرش با شخصیتی به اسم آستاپ بندر ـ نقشه¬کش کبیر ـ آشنا می‌شه، مرد جوونی که پدرش تبعه ترکیه¬س و توی زندگیش شغل¬های زیادی رو عوض کرده و می‌شه گفت یه آدم همه فن حریفه، یه شارلاتان، یه آب زیرکاه، کسی که هر کاری بگی ازش برمیاد و این دو نفر برای پیدا کردن گنجینه ایپولیت راهی سفری پر ماجرا می‌شن. داستان با طنزی قهقهه¬آور و توصیف¬های رئالیستی که آدم رو یاد داستان¬های تالستوی می‌ندازه روایت می‌شه و نتیجه یکی از خواندنی¬ترین رمان¬های تاریخ روسیه¬س.