اسم این غول کوچک سیلون است امروز برای سیلون یکسره باران باریده قطره‌های ریز درشت و گنده از آسمان روی زمین افتاده‌اند یا سطل‌هایش پر از آب شده‌اند تونل‌هایش غرق آب شدند و قصرهای شنی‌اش خراب شده‌اند سیلون پیش از خواب نوک بینی‌اش را به پنجره اتاقش می‌چسباند همیشه اول آسمان برق می‌زند بعد صدای آسمان قرمبه می‌پیچد تمام شهر می‌لرزد اما سیلون اصلاً نمی‌ترسد زیرا پدرش برایش توضیح داده که خانه‌شان برقگیر دارد مامان و بابایش لحافش را مرتب می‌کنند و بعد او را می‌بوسند حتی بوسه‌هایشان هم خیس است آنها به او می‌گویند شب بخیر سیلون شب بخیر غول کوچولو سیلون می‌خندد و می‌گوید امیدوارم امشب بیدارتان نکنم سیلون خواب می‌بیند بیش از ۴۰ روز و ۴۰ شب است که دارد باران می‌آید همه مردم زمین دریانورد شدند آنها با انواع قایق‌های کوچک و کشتی‌های بزرگ رفت و آمد می‌کنند در این کتاب غول کوچولو ما را با خود در سفرها نوآوری‌ها کاوش‌ها و خرابکاری‌های شبانه‌اش همراه می‌کند موضوع کتاب داستان‌های کودکان است که در ژانر تخیلی نوشته شده است و برای گروه سنی ب و ج مناسب است