کتاب قرار ملاقات یه داستان از هرتا مولر، نویسنده آلمانی هستش.
داستان این کتاب به ماجرای یه زن ناشناس ( که تا آخر داستان هم ما اسمش رو نمی دونیم ) می‌پردازه که توی یه کارخونه مشغول به کار هستش. یه روز یه ابلاغیه برای اون زن میاد که بهش اطلاع میده که باید برای بازپرسی حضور پیدا کنه. زن از دلیل اینکه چرا این اتفاق افتاده خبر نداره. یه روز عادی که زن توی کارخونه مشغول کار همیشگیه، بعد از تموم شدن کارش سوار یه تراموا میشه تا به محلی که برای بازپرسی احضار شده، حضور پیدا کنه. اما آشفتگی ذهنی زن ( که توی طول داستان هم متوجه اون خواهیم شد ) باعث میشه که ایستگاه مورد نظر رو رد کنه و از یه خیابون نا آشنا سر در بیاره. این زن ناشناس توی طول مسیری که به سمت محل ملاقات میره، به کسایی که توی زندگی‌اش نقشی داشتن مشغول میشه؛ دوستش لیلی، موقع فرار از کشور به سمت مجارستان تیر خورده، پدربزرگ و مادربزرگ‌اش که بعد از این‌که همسر اول‌اش اون‌ها رو لو میده، از کشور اخراج میشن، پائول، معشوق‌اش، یه مرد دائم‌الخمر ولی مورد اعتماد و اطمینان این زن. و در نهایت سرگردی که هر جلسه مسئولیت بازپرسی این زن رو برعهده داره.
هرتا مولر برای نوشتن کتاب قرار ملاقات، به عقیده خیلی از منتقدین، از تجربه زندگی خودش توی جامعه کمونیستی الهام گرفته. هرتا مولر که از زندگی توی جامعه کمونیستی آسیب زیادی دیده، با نوشتن این کتاب به نقد کمونیست و حکومت و دولت‌های کمونیستی برخواسته و صریحا فضای خفقان‌آور و ملال‌آور و سرکوب‌گر کمونیستی رو نقد می‌کنه.
به خاطر یه سری المان‌ها که توی داستان وجود داره، خیلی از منتقدین این کتاب هرتا مولر رو با محاکمه از فرانتس کافکا نویسنده بزرگ اهل پراگ مقایسه می‌کنند.
یه بخش از کتاب قرار ملاقات نوشته هرتا مولر میخونیم:
به جای این فکرها که مدام در حال سنگین و سبک کردن شان هستیم، بهتر است چیزهای واقعی توی سر داشت، این طوری می توان دست را دراز و آن ها را احساس کرد.