یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ یک کتاب نوشته نویسنده روس زبان، الکساندر سولژنستین هستش.
این کتاب اولین کتاب از سولژنستین بود که انتشار پیدا کرد و اون زمان چنان غوغایی توی شوروی به پا کرد که اسم سولژنستین همه جا شنیده شد.
کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ، شرح حال یک روز از یه زندانی به اسم ایوان دنیسوویچ هستش که محکوم شده توی اردوگاه آجر چینی کار کنه.
این یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ، یه روز سخت یا عجیب نیست، یه روز کاملا عادی توی تبعید گاهی هستش که دنیسوویچ محکوم به کار توی اون هستش. دنیسوویچ سرنوشتی شبیه به نویسنده کار سولژنستین داره؛ خود سولژنستین هم توی اردوگاه آجر چینی کار میکرده.
روایت سولژنستین از این یه روز کاملا عادی ایوان دنیسوویچ، یه روایت کاملا رک و واضح از مصیبت ها و سختی های طاقت فرسا و ملال آوری بود که شخصیت هاش محکوم به تحملش هستن.
فضای زمخت و خشن غالب بر اردوگاه، رفتار بد، تاثیر مخرب و قابل نقد اعضای حزب با تبعیدی ها. فشار و تکراری که هر روزی که ازش میگذشت تحمل ناپذیرتر میشد، خستگی و ناتوانی تبعیدی ها، این ها فقط چند نمونه از مسائلی هستن که سولژنستین تلاش کرده که به تصویرشون بکشه.
شولژنستین با نوشتن رمان هاش تلاش کرده قهرمان هایی رو به تصویر بکشه؛ قهرمان هایی که توی زندگی واقعی هم وجود داشتن و دیدن نشدن، قهرمان هایی که هنوز هم جامعه روسیه و حتی جامعه جهانی بهشون نیاز داره. قهرمان هایی که قدرت آسمونی ندارن، فقط تحمل و صبر و شجاعت و عزت و شرف. این پنج ویژگی به اضافه چند تا خصوصیت دیگه قهرمان های جهان سولژنستین رو به ما نشون میدن.
توی کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ میخونیم:
خوب که فکرش را می کردی می دیدی کولاک آنقدر ها هم نفعی ندارد. زندانیان را توی خوابگاه حبس می کردند. زغال دیر می رسید و خوابگاه کم کم سرد می شد. آرد کم می آوردند و آن وقت نان هم پیدا نمی شد، و از غذای گرم هم خبری نبود. کولاک هر چقدر هم طول می کشید برای بالایی ها فرق نمی کرد و آن را به حساب روزهای تعطیل می گذاشتند، آن وقت زندانی مجبور بود به شمار روزهای برفی یکشنبه ها هم کار کنند.