کتاب دزیره، یه رمان مشهور و نامدار و پر طرفدار از آن ماری سلینکو، نویسنده شناخته شده‌ی فرانسوی هستش. دزیره یه رمان توی فرم عاشقانه و تاریخی هست.
کتاب دزیره به سرگذشت واقعی و زندگی پر فراز و نشیب اوژنی برنادین دزیره کلاری و داستان عاشقانه اون با ناپلئون و سرگذشت پر فراز و نشیب‌اش می‌پردازه.
اوژنی برنادین دزیره کلاری، دختر یه حریر فروش از شهر مارسی، فرزند دوم خانواده، یک روز که با خواهرش مشغول رسیدگی به یه پرونده مهم هستن، با افسر جوانی آشنا میشه. اون افسرد بعدها به پادشاهی جهان‌گشا و نامدار مشهور میشه که آوازه اسم و رسم‌اش کل اروپا و جهان رو در بر می‌گیره. ناپلئون بناپارت. در زمان آشنایی این دو نفر، ناپلئونِ جوان، با ناپلئون جهان‌گشا خیلی فاصله داره. انقدر فقیر و مستاصل که به ناچار مجبور میشه از دزیره‌ی جوان مبلغی سکه قرض بگیره، سکه‌هایی که شاید اگه به ناپلئون داده نمی‌شد، سرنوشت فرانسه و اروپا به کلی متفاوت میبود.
زندگیِ دزیره جوان پر بوده از غم و غصه و شادی و خوشی. ناپلئون به خاطر دست‌یابی به اهدافی بزرگتر، مجبور میشه که اوژنی برنادین جوان رو فراموش کنه. این اتفاق، این حرکت ناپلئون دل اوژنی رو شکست. شاید فراموش کردن کسی که توی همچین احوال سختی به کمک کسی اومده، اون هم به این شکل، باعث تباهی زندگی اون آدم بشه. اما زمونه به سود اوژنی میگرده، اون با ژان باتیست برنادوت آشنا شد. آشنایی‌ای که شاید کمک کنه عشق سوزان بین بناپارت جوان و دزیره به کلی فراموش شه. این آشنایی، سرنوشت دزیره رو کاملا تغییر داد.
آن ماری سلینکو با قلم جذاب‌اش یه عاشقانه دوست‌داشتنی و پرکشش رو خلق کرده که مخاطب رو کاملا با خودش همراه می‌کنه. اون در قالب یه عاشقانه تلخ و شیرین، اوضاع و احوال فرانسه بعد از انقلاب و تصمیمات و تفکرات انقلابیون و تحولات جامعه فرانسه بعد از جنگ جهانی اول رو با ظرافت تموم به تصویر کشیده.
این کتاب با ترجمه ایرج پزشکزاد و به همت نشر فردوس چاپ و منتشر شده.
بخشی از این کتاب میخونیم:
ناگهان ژوزف در کنارک ظاهر شد و گیلاسی به‌طرف من پیش آورد و با خنده شیطنت‌آمیزی گفت: «زنده‌باد سلسله برنادوت ها» من به او چشم دوختم و نگاه درخشان ناپلئون را در صورتش دیدم.