در منطقه خیالی در جزیره‌ای، ساکنان جزیره موجودات دریایی بزرگی را که خدایان نامیده می‌شوند میپرستیدندو به آن‌ها به شدت احترام می‌گذاشتند که ان ها هم از ترس انسان از منبعی در زیر دریا به نام زیرِ دریا تغذیه می‌کردند. ۳۰ سال قبل از وقایعی که در کتاب اتفاق می افتد اتفاقی به نام کاتالیسم افتاد این اتفاق چه بود؟ خدایان همگی به سمت یکدیگر چرخیدند و در فاجعه‌ای به اسم کاتالیسم همدیگر را پاره کردند و بقایای بدن آن‌ها اکنون به‌ عنوان ماده‌ای با دوام بالا به نام خد افزار برای اهداف مختلف استفاده می‌شود. قهرمان داستان به نام هارک در جزیره لیدی کریو با بهترین دوستش جلت زندگی می‌کند. در تصادفی که مربوط به یک حمام است دزدیده شده‌است، جلت ظاهراً در اب غرق می‌شود اما زمانی که یک توپ غوطه‌ور شده از وسایل خداپسندانه بدن او را زنده می‌کند و زخم‌هایش را ترمیم می‌کند، دوباره زنده می‌شود. آن‌ها تصمیم می‌گیرند از توپ برای شفای مردم به‌عنوان راهی برای پرداخت بدهی‌هایشان برای دزدیدن حمام استفاده کنند. با این حال، هارک سریعا متوجه می‌شود که قرار گرفتن به مدت طولانی‌ در معرض توپ به روش‌های عجیبی بر بدن تأثیر می‌گذارد و نگران تأثیر آن بر روی جلت است هارک که کشف میکند توپ در واقع قلب یکی از خدایان است، تلاش میکند به جلت هشدار دهد، اما دیگر دیر شده ‌است، زیرا او در حال حاضر خیلی دور شده‌است و توسط قلب به چیزی شبیه به انسان تبدیل شده‌است. در درگیری بین این دو، هارک قلب را می‌دزدد اما توسط گروه لیگرز،که این گروه هدفشان این است می‌خواهند عصر خدایان را بازگردانند، دستگیر می‌شود. آن‌ها قلب را به زیرِ دریا منتقل می‌کنند تا خداسازه خود را بیدار کنند، اما ...