کتاب خیلی دور خیلی نزدیک نوشته لیندا آربن است این داستان روایتی درباره اشک‌ها و لبخندهاست
داستان درباره دختری به نام کالیفرنیا می‌باشد که جز یک خاله عجیب و غریب هیچکس را در دنیا ندارد کالیفرنیا پدر و مادرش را از دست داده است او مدت‌ها از این خانه به آن خانه رفته اما در حال حاضر دوباره بی‌سرپرست شده است همین یتیم بودن کالیفرنیا او را به سمت تنها خویشاوندش یعنی خاله ی عجیب و غریبش هول می‌دهد خاله مونیکا
خاله ی کالیفرنیا سرپرست رسمی او می‌شود دراین بین خاله مونیکا هم به اندازه کالیفرنیا از این سبک زندگی جدیدش با کالیفرنیا سردرگم شده است و نمی‌داند با این دختر چه کند و چگونه او را دست به سر کند برای همین به کالیفرنیا می‌گوید که درباره جد بزرگش النور فانتین تحقیق کند. کالیفرنیا در این میان به حقیقتی جذاب و البته بسیار هیجان انگیز می‌رسد او می‌فهمد النور یک روح است در زمان گذشته که النور زنده بود کار او ترویج آداب و رسوم اشرافی در شهر بوده است اما النور در حال حاضر یک روح است یک روح بسیار حساس که هر لحظه ممکن است خونسردیش را از دست بدهد مادربزرگش هر وقت آرامش خود را از دست می‌دهد در ابرهای غبار می‌ترکد که اغلب هم این اتفاق می‌افتد اما کالیفرنیا این شرایط و موقعیت حساس را به همراه یک دوست چهارپای غیر منتظره و نامه‌نویسی‌هایی از مد افتاده برای خودش و النور به موقعیتی بهتر تبدیل می‌کند همه چیز به آرامی پیش می‌رفت تا اینکه این وسط یک مشکل بزرگ به وجود آمد در زندگی هیچ ادمی همیشه همه چیز به خوبی و آسانی انجام نمی‌شود برای کالیفرنیا هم همینطور. زندگی کالیفرنیا وارد اتفاقات پیچیده و جذابی می‌شود.
توصیه می‌کنم با مثلث خاله مونیکا النور و کالیفرنیا همراه شوید این کتاب روایت زندگی دختری است با وجود همه واقعیت‌های تلخ در زندگیش که در نهایت عشق را پیدا می‌کند.