داخل جت سیا روی آسمان در هشت کیلومتری شرق آمریکا چارلی پرسید: مقابلمون کی ها هستن؟
دانته جواب داد: خودشون اسمشون رو گذاشتن فیوری ها چارلی تکرار کرد فیوری ها؟ اره به فرقه ی کوچیک تروریستی از اروپای شرقی. سفید پوست های ضد مهاجری که فکر می کنن از همه ی نژادها برترن. اعضاش از چند تا کشور متفاوت هستن لهستان اتریش آلمان اما توی آلمان مستقرن و بیشتر هم به زبان آلمانی با هم ارتباط برقرار می کنن تا همین چند وقت پیش توی ابعاد کوچیک به مهاجرها حمله می کردن پنجره ها رو خرد می کردن. کوکتل مولوتف به کمپ های مهاجرها پرت می کردن حمله های این مدلی.
چارلی با کنایه گفت آدم های فرهیخته.
متأسفانه آدم های این شکلی تو دنیا زیاد هست. ما حتی نمی تونیم رد همه شون رو بگیریم ولی بعد از چند ماه پیش به این طرف فیوری ها تغییر رفتار دادن دست از حمله های معمولشون کشیدن و راهی برن توی سوئیس
شدن.
جایی که وقتی اینشتین تئوری نسبیت رو طرح کرد اون جا زندگی می کرد. توی خونه ی قدیمیش اون جا یه موزه درست کرده ن. دقیقاً در واقع فیوری ها تمام حواسشون به اون موزه بوده یه آپارتمان اون جا اجاره می کنن و می رن سراغ بایگانیای توی موزه. مطمئنم توی تمام این سال ها سیا برای پیدا کردن پاندورا اون جا رو بارها گشته بارها شاید صدها بار اما همیشه دست خالی برگشته.
خب پس چرا این که فیوری ها رفتن اون جا مهمه؟ اون جا آدم رو به هیچی نمی رسونه.
مهمه خیلی هم مهمه چون که اون ها اولین گروهک تروریستی ای بودن که به اون بایگانی ها علاقه نشون دادن و به همین خاطر اینترپل هم توجهش جلب شد که باعث شد ما هم توجهمون جلب شه.