آدم های معمولی به شدت به جنگ خو گرفته بودند اشباح هم دوست داشتند که بجنگند و همیشه درگیر کشمکش های سنگین و پر از خون و خونریزی شوند ولی آن ها فقط یک بار زمانی که هفتاد شبح از قبیله شان جدا شده بودند تا شبح واره شوند درگیر جنگ شده بودند هرچند در گذشته خیلی از اشباح با آدم های ستیزه جو رودر رو و درگیر شده بودند اما هیچ وقت با جنگ های تمام عیار آن ها کاری نداشتند بنابر اصطلاحی کنایه مانند و قدیمی جنگ توی خونشان نبود.
و برعکس اشباح به نظر می آمد که آدم های معمولی به هیچ چیز دیگری جز جنگ علاقه نداشتند لارتن در بیست سال گذشته بیشتر جاهای دنیا را دیده بود او سرتاسر قاره های اروپا افریقا آمریکا و آسیا را زیر پا گذاشته و دیده بود و می دانست هر جایی که انسان ها برای کشتار یکدیگر شیوه ای جدید و خلاقانه تر از دیگر شیوه های همنوعانشان بیابند آتش خشم و جنگ شعله ور می شود. اوضاع شبیه صحنه ی مسابقه ای بود که اقوام مختلف بشری در آن به رقابت می پرداختند تا ببینند که چه قومی می تواند بدترین قساوت ها و بی رحمی ها را مرتکب شود.
اگرچه اشباح با تجربه و بالغ به سوی جنگ کشیده نمی شدند اما جنگ توله ها را مسحور خود می کرد از نگاه آن ها جنگ مانند مسابقه ی مشت زنی یا کشتی ورزشی تماشایی بود. خیلی از آن ها به دیدن صحنه های جنگ می رفتند برای سربازان هلهله می کردند و غریو شادی می کشیدند به بیگناهانی که تلاش می کردند تا از تیررس گلوله ها فرار کنند می خندیدند و با یکدیگر شرط بندی می کردند که کدام طرف پیروز می شود.