
خورخه لوئيس بورخس
1899- 1986 ¡ آرژانتيني
از او به عنوان يكي از بهترين نويسندگان نسل خود ياد ميشود. شعرها و داستانهاي كوتاه ژانزگريز او با تصاوير غني و تركيبشان از واقعيت و رؤيا، خوانندگان را گير مياندازد.
خورخه لوئیس بورخس سال ۱۸۹۹ در بوئنوس آیرس به دنیا آمد. پدرش رگ و ریشهی انگلیسی داشت و در خانه با فرزندانش انگلیسی صحبت میکرد. بعضی از قهرمانان جنگ استقلال آرژانتین در اوایل قرن نوزدهم هم از خانوادهی مادری او بودند.
ظهور یک شاعر
بورخس از همان بچگی به خواندن آثار ادبیِ هر دو زبان اسپانیولی و انگلیسی تشویق شد. او به کودکی کتابخوان تبدیل شد که وقتش را در کتابخانهی پر و پیمان پدرش میگذراند که شامل آثار رابرت لویی استیونسون، لوییس کارول، اچ. جی. ولز و جی. کی. چسترتون بود. در سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۲۱ خانوادهی او در اروپا زندگی کردند، ابتدا در ژنو سوئیس؛ جایی که بورخس جوان به مدرسه رفت، ولی بدون فارغالتحصیلی آن را ترک کرد. سپس به اسپانیا نقل مکان کردند؛ جایی که بورخس به جنبش شعری اولترائیسمِ آوانگاردی که در مادرید جریان داشت پیوست اولترائيستها میخواستند با کنار گذاشتن وزن و قافیهی سنتی و با استفاده از استعاره، تصاویر بصری چشمگیر و چینش بدیع کلمات در صفحه، شعری متناسب با جامعهی پویای قرن بیستم خلق کنند.
بورخس در ۱۹۲۱ به آرژانتین بازگشت و دو سال بعد «اشتیاق بوئنوس آیرس» را منتشر کرد؛ مجموعهای از اشعار به سبک اولترائیسم (که بعداً به دلیل «افراط» از آن فاصله گرفت). در همین زمان، دو مجلهی ادبی را تأسیس کرد که در آنها بعضی از کارهای اولیهاش را منتشر کرد. آثار متعددی از شاعران خارج از کشور را برای خوانندگان آرژانتینی ترجمه کرد و مقالات متعددی در نقد شعر نوشت.
داستانهای کوتاه خاص
بورخس در دههی ۱۹۳۰ شروع به انتشار داستانهای کوتاهی کرد که امروزه با آنها در سطح جهانی شناخته میشود. در ابتدا با دوستش، آدولفو بیوئی کاسارس در نگارش داستانهای فانتزی و نقیضهی داستانهای پلیسی همکاری میکرد که با نام مستعارِ اچ. بوستوس دومک منتشر میشد.
اولین کتاب داستانی که بورخس به تنهایی نوشت «تاریخ جهانی شرارت» (۱۹۳۵) بود؛ مجموعهای از زندگینامههای تخیلی از جنایتکاران و ماجراجویان واقعی.
این اثر موفق، به مضامینی مانند هویت و خشونت میپرداخت و بورخس با آن مشهور شد. با این حال، مجلدات نازکی مثل آن، درآمد چندانی نداشت و بنابراین بورخس به عنوان کتابدار در بوئنوس آیرس مشغول به کار شد.
کتابهای داستان بعدی که در دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ منتشر شد، دو مجموعهی «داستانها» و «الف» بود.
تخیل پیچیده
اگرچه موضوع داستانهای بورخس متنوع است، اما بسیاری از آنها (که اغلب فقط چند صفحه دارند) در چند ویژگی مشخص با هم اشتراک دارند. آنها جهانی را میسازند که رؤیایی، نقیضهی یک جهان دیگر یا تخیلی است. آنها با مفاهیمی مانند زمان بازی میکنند و جزئینگری یا دنیای فضل و دانش را به سخره میگیرند و اغلب پیچیدگیهای تو در تویی به خواننده ارائه میدهند. الگوهای تکرار شونده - به ویژه هزارتوها، کتابخانهها و آینهها - به داستانها کیفیتی شگفتانگیز میدهند که در خاطر خواننده باقی میماند. بسیاری از کارها نیز طنزآمیز و متناقضنما هستند؛ تصاویر معروفی مثل نویسندهای که کتاب معروف «دن کیشوت» را عین به عین مينويسد، نقشهای که دقیقاً در مقیاس و اندازههای همان شهر تهیه شده و «کتابخانهی بابِل» که شامل هر کتاب ممکن در جهان است.
سیاست و پرون
بورخس از هر نوع افراطی متنفر بود. در طول جنگ جهانی دوم، از متفقین در برابر هیتلر حمایت کرد، اما از اتحاد دولتهای کمونیست هم ابراز بیزاری کرد. دیدگاههای لیبرالش او را روبهروی خوان پرون قرار داد؛ رئیسجمهور تازه منتخب آرژانتین که در ۱۹۴۶ به قدرت رسید. پرون کشور را تکحزبی کرد و پستهای کلیدی و مشاغل پر سود را به حامیان وفادارش سپرد و او را مجبور کرد از شغل کتابداری استعفا دهد.
بورخس با وجود بیماری چشمی پیشروندهاش که ارثی بود، به نوشتن داستان ادامه داد، در حالی که از طریق سخنرانیهایی که عشق به ادبیات انگلیسی را به اشتراک میگذاشت، امرار معاش میکرد. او همچنین مقالاتی دربارهی نویسندگان بریتانیایی منتشر کرد.
هنگامی که پرزیدنت پرون در ۱۹۵۵ طی یک کودتا از قدرت برکنار شد، بورخس به عنوان مدیر کتابخانهی ملی آرژانتین و همچنین استاد ادبیات انگلیسی و آمریکایی در دانشگاه بوئنوس آیرس منصوب شد. در آن زمان او کاملا نابینا شده بود. «شعر عطایا» توصیفی کنایی است از دستیابی او به شغل ایدهآلش- نگهبانی کتابهای ملت- دقیقاً در زمانی که بینایی خود را از دست داده بود.
شهرت جهانی
ملاقاتهای دانشگاهی و کتابخانهاي بورخس به او فرصتی ایدهآل برای نوشتن و سخنرانی داد. او تعداد بیشتری داستان نوشت و آثارش از طریق ترجمهي مجموعههای «داستانها» و «هزارتوها» که در بریتانیا، آمریکای شمالی و فرانسه منتشر شد، در خارج از آرژانتین هم پذیرفته شد. در ۱۹۶۱ بورخس (به طور مشترک با ساموئل بکت) جایزهی معتبر فورمنتور را دریافت کرد که باعث افزایش بیش از پیش شهرت بینالمللی او شد. بورخس از ۱۹۶۷ با مترجم و نویسندهی آمریکایی، نورمن توماس دی جیووانی، همکاری کرد تا کمک کند شعر و نثر او را به مخاطبان بیشتری در دنیای انگلیسی زبان برساند.
او به نوشتن ادامه داد و در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ داستانهای کوتاه دیگری نوشت. این آثار که در مجموعههایی مانند «کتاب موجودات خیالی»، «گزارش دکتر برودی» و «کتاب شن» منتشر شدند، شاعرانگی بیشتری دارند و در آنها از تمثیل استفادهی زیادی شده است. آنها با کمک و حمایت مادر بورخس و همچنین دستیار شخصیاش، ماریا کوداما نوشته شدند. بورخس بیشتر دوران بزرگسالی خود را با مادرش زندگی کرد، به جز دورهی کوتاهی که در دههی ۱۹۶۰ با بیوهای به نام السا آسته میلان ازدواج کرده بود.
سفر برای سخنرانی
در دههی ۱۹۷۰ بورخس در سراسر جهان شناخته شده بود و به سفرهای گستردهای برای سخنرانی و حضور در شبکههای تلویزیونی (اغلب با همراهی کوداما) رفت. او همچنین شعرهای بیشتری میسرود و میگفت از آن جایی که کاملاً نابینا شده، دوست دارد شعر بگوید، چون میتواند تمام یک اثر را در ذهن خود نگه دارد. پس از مرگ مادرش در نودونه سالگی، بورخس به زندگی در آپارتمانی که زمانی با مادرش تقسیم کرده بود، ادامه داد و یک سرایدار از او مراقبت میکرد. او در ۱۹۸۶ با کود اما ازدواج کرد و چند ماه بعد در هشتادوشش سالگی درگذشت.
میراث قابل توجه
بسیاری از منتقدان از بورخس به عنوان مهمترین نویسندهای که پس از سروانتس به زبان اسپانیولی نوشته است یاد ميكنند. آثار او فرهنگهای جهانهای قدیم و جدید، مدرنیته را با سنت و داستانهای عامهپسند را با فلسفه پیوند میدهد. تأثیر جهانهای خیالی و جادوییِ داستانهای او را میتوان در شکوفایی «رئالیسم جادویی» در آمریکای لاتین - در روایتهای مسحورکنندهی نویسندگانی مانند گابریل گارسیا مارکز - و همچنین در آثار نسل جدیدی از نویسندگان مشاهده کرد. میراث او آنقدر قوی است که نام خود را به نوع جدیدی از ادبیات داده است: ادبیات بورخسی.
دیدگاه خود را بنویسید