
گوستاو فلوبر
1821- 1880 ¡ فرانسوي
از بزرگترين پيشگامان رمان مدرن كه به كمالگرايي سختگيرانهاش معروف بود. او جامعهي فرانسه را با بياخلاقيهاي شاهكارش، «مادام بوآري»، رسوا كرد.
گوستاو فلوبر، پسر یک جراح برجسته و مدیر بیمارستان، در روئن متولد شد. ثروت خانوادهاش در شکلگیری حرفهاش نقش بسیار مهمی داشت، زیرا به او امنیت مالی میداد تا زمان زیادی را صرف صیقل دادن و کامل کردن سبک نوشتاریاش کند. فلوبر در یک مدرسهی شبانهروزی در روئن تحصیل کرد. اگرچه مدرسه با نظم و انضباط نظامی سختگیرانه اداره میشد، اما زمینهی بسیار خوبی در تاریخ و ادبیات برای او فراهم کرد. ایامی که آنجا بود، به روزنامهی مدرسه کمک کرد و چندین قطعهی داستانی، عمدتاً با ماهیت تاریخی تولید کرد. در نوزده سالگی برای تحصیل در رشتهی حقوق به پاریس فرستاده شد؛ موضوعی که علاقهی چندانی به آن نداشت. زمانی که بیماری (که تصور میشود نوعی صرع بوده است) بهانهای به دستش داد تا دورهی تحصیلی را رها کند، اصلاً دلسرد نشد. او در طول زندگی خود در فواصل مختلف دچار تشنج میشد.
فلوبر پس از ترک تحصیل به روئن بازگشت و تا پایان عمر در آنجا سکونت داشت. در ۱۸۴۶، یک تراژدی در زندگی او رخ داد؛ پدرش درگذشت و اندکی پس از آن خواهرش کارولین موقع وضع حمل از دنیا رفت. فلوبر ارثیهی درخوری به دست آورد و به همراه مادر و خواهرزادهی شیرخوارش به خانهی جدیدی در کروئاسه، دهکدهای در حومهی روئن نقل مکان کردند. بیشتر نوشتههای او در ییلاق آنجا که مشرف به رود سن است نوشته شد. در همان سال بود که با لوئیز کولهی نویسنده ملاقات کرد که بعدها معشوقهی او شد.
رمانتیسیسم و رئالیسم
فلوبر هنوز اثر جالب توجهی خلق نکرده بود، اما فکرهای مهمی دربارهی جهتگیری نوشتههایش داشت. او از ارزشهای بورژوایی بیزار بود و میخواست در مقابل رمانتیسم (احساساتگرایی) رایج عصر بایستد. او به دنبال این بود که زندگی روزمره را با نثری دقیق، بدون لفاظی و به شکل «عینی» به تصویر بکشد، سبکی که در نهایت او را به جایگاه یکی از پیشگامان رئالیسم (واقعگرایی) ادبی رساند. با وجود این برخی از مضامین موجود در آثار فلوبر خصایص سبک رمانتیک را نشان میدهند. برای مثال، او به چیزهای خارجی علاقه داشت، نمونهاش «سالامبو» که در کارتاژ باستان میگذرد یا داستان «هرودیا» که تفسیر فلوبر است از حکایت سالومه در کتاب مقدس. فلوبر همچنین به سمت ادبیات تخیلی هم کشیده شد، همانطور که در «وسوسهی سن آنتوان» مشهود است؛ روایتی خارقالعاده از رؤیاهایی که این قدیس مسیحی را فریب داده است. فلوبر اولین ویرایش خود از این کتاب را در ۱۸۴۹ تکمیل کرد و آن را با صدای بلند - طی چهار روز - برای نزدیکترین دوستانش، لونی بوله و ماکسیم دو کمپ خواند. از آنها خواست که بدون وقفه گوش کنند، اما وقتی خواندن فلوبر تمام شد، هر دو به او توصیه کردند که دست نوشته را در آتش بسوزاند. فلوبر قبول نکرد. در عوض، طی چند سال روی متن کار کرد و تحقیقات دقیقی را برای رسیدن به صحت تاریخی انجام داد. علاقهی او به قدیس آنتوان - که مقاومتش در برابر وسوسههای شیطان در صحرای مصر رقم خورده بود - احتمالاً انگیزهی او برای همراهی ماکسیم دو کمپ در سفرش به خاورمیانه برای عکاسی بود. به طور مشابه، زمانی که فلوبر در حال برنامهریزی برای نوشتن «سالامبو» بود از بقایای کارتاژ در نزدیکی تونس بازدید کرد.
مادام بوآری
فلوبر کار روی «مادام بوآری» را در ۱۸۵۱ آغاز کرد. اصل این ایده از یک تراژدی واقعی آمده بود که همان موقع گزارش شده بود؛ ماجرای زن و شوهری که زندگیشان به دلیل ترکیبی از زنا، بدهی و خودکشی ویران شده بود. این رمان همچنین به فلوبر فرصتی داد تا عقدهی خود را علیه بورژوازی خالی کند. نسل او خیلی دیر آمدند که سرنگونی نظام پیشین در فرانسه را ببینند. در عوض، او شاهد ظهور یک طبقهی متوسط ثروتمند، همراه با مادهگرایی و میل به احترام بود. در «مادام بوآری» او افول زنی را دنبال کرد که نمایندهی این قشر بود و در اثر احساساتی گری کور شده بود و ارزشهای پوشالیاش نابود شد. پنج سال طول کشید تا فلوبر این رمان را کامل کند. او با پذیرش انتقادات دوستانش نسبت به «وسوسهی سن آنتوان» مصمم شد که هرگونه افراط و تفریط رمانتیک را از نوشتههایش محو کند. او روشی را در پیش گرفت که به «گفتمان غیر مستقیم آزاد» معروف شد و در آن از شخصیتها و متن خود فاصله گرفت (همه جا حاضر است و هیچجا به چشم نمیآید). فلوبر تصمیم گرفت احساسات شخصیتهایش را به طور غیر مستقیم، بدون هیچگونه داوری، قضاوت یا تفسیری روایت کند. او عباراتش را خلاصه کرد و از پیچ و تاب دادن به کلمات و به کاربردن استعارههای پرطمطراق پرهیز کرد. هر جملهای را مانند یک بیت با دقت میسنجید و سپس متن خود را با صدای بلند در اتاقش میخواند و هجاهای تکراری و هر عبارت سست یا غیر ضروری را حذف میکرد. طبیعتاً این روند، کند و غامض بود. والتر پاترِ منتقد، فلوبر را «شهید سبک ادبی» توصیف کرد، در حالی که هنری جیمزِ نویسنده میگوید: «او در شغلش چیزی جز سختی احساس نمیکرد.» فلوبر ساعتها صرف یافتن «کلمهی دقیق» میکرد (اصطلاحی
که گفته میشود او ابداعش کرده است) و در نامههایش از این که یک بعد از ظهر کامل را فقط خرج انجام دو تصحیح کرده یا از درد «حذف جملهای که نوشتنش چند روز طول کشید» شکایت داشت.
واکنشهای انتقادی
«مادام بوآري» در ۱۸۵۷ منتشر شد و فلوبر خیلی زود با مقامات به مشکل خورد. طبق استانداردهای آن زمان، توصیف خیانتهای اِما بوآری بیش از حد ترسناک تلقی میشد و فلوبر به جریحهدار کردن عفت عمومی متهم شد. خوشبختانه او تبرئه شد و رسوایی این کتاب، هم شهرت و هم موفقیت عمومی را برای او به ارمغان آورد.
به دلیل روش کاری پروسواس، تولیدات ادبی فلوبر نسبتاً اندک بود و او اغلب از واکنشهای سرد انتقادی به آثارش نا امید میشد. منتقدها از تفصیل جزئیات تاریخی در «سالامبو» خسته شده بودند. «تربیت احساسات» که بر عشق مردی جوان به یک زن مسنتر و متأهل متمرکز بود، یک گام به عقب تلقی شد، گرچه فلوبر آن را شاهکار خود میدانست. نسخهی نهایی «وسوسهی سنآنتوان» (که در نهایت در ۱۸۷۴ منتشر شد) تماماً نادیده گرفته شد. نمایشنامهی «کاندیداها»ی او پس از چهار شب اجرا تعطیل شد.
تنها «سه داستان» که در ۱۸۷۷ منتشر شد، در سراسر دنیا تحسین شد، اما در آن زمان فلوبر گرفتار بیماری و مشکلات مالی بود که موفقیت او را تحتالشعاع قرار داد. شهرت فلوبر پس از مرگش پیوسته افزایش یافت، به ویژه پس از انتشار مکاتبات درخشان او با لوئیز کوله. هم «سالامبو» و هم «هرودیا» به اپرا تبدیل شدند و نویسندگانی مانند هنری جیمز، فرانتس کافکا، کی دو موپاسان و ژان پل سارتر همگی به تأثیر او اذعان داشتند. او اکنون به عنوان یک استاد عالی و یکی از بنیانگذاران رمان مدرن شناخته میشود.
دیدگاه خود را بنویسید