بیگانه یه رمان کوتاه از آلبر کامو، نویسنده و متفکر الجزایری‌الاصلِ ادبیات فرانسه‌ست.
کتاب بیگانه به تعبیر خیلی از منتقدها، بهترین و مهم‌ترین کتاب آلبر کامو و بهترین گزینه برای ورود به جهان این متفکر الجزایری و حتی بهترین متن ممکن برای ورود به دنیای اگزیستانسیالیست‌ها هستش.
رمان بیگانه به سرگذشت خاص و تامل‌برانگیز مورسو، جوان الجزایری می‌پردازه. ابتدای این رمان با درگذشت و مرگ مادر مورسو شروع میشه. جمله ابتدایی این کتاب، بهترین جمله برای شناخت شخصیت مورسو و تفکر اگزیستانسیالیستی این شخصیت هست: امروز مامان مرد، شاید هم دیروز، نمی‌دانم.
مورسو کل زمان داستان هیچ حرفی به جز حقیقت از زبانش خارج نمی‌شه. هیچ رفتاری به جز به راستی انجام نمیده. توی ذهن مورسو هیچ دلیلی نه برای دروغ گفتن و پنهان ‌کاری و فریب هست، نه برای انجام دادن کاری برخلاف میل خودش و به دروغ. مورسو، قهرمان رمان بیگانه هیچ کاری که باعث آزارش بشه انجام نمیده. به تعبیر آلبر کامو، مورسو از دروغ گفتن سر باز می‌زند.
آلبر کامو راجع‌به شخصیت مورسو می‌نویسه: او با جامعه‌ای که در آن می‌زیست بیگانه است. در حاشیه، در کناره زندگی خصوصی، منزوی، و لذت‌جویانه پرسه می‌زند. آلبر کامو با نگارش این رمان تلاش کرده که یگانه مسیحی که ما سزاوارش هستیم رو به ما نشون بده. شخصیت مورسو توی کتاب بیگانه، همون شخصیتی هستش که جهان ما بهش نیاز داره. مورسو، راه حلی که آلبر کامو برای زیستن ارائه میده.
ما حالا فرصت این رو داریم که کتاب بیگانه رو با ترجمه مشترک مرحوم جلال آل احمد و اصغر خبره زاده و به همت نشر نگاه مطالعه کنیم.
بخشی از رمان بیگانه از آلبر کامو میخونیم:
نگاهش ثابت بود و لرزش نداشت. صدايش هم لرزش نداشت وقتی كه گفت، «هيچ اميدی نداری؟ و جدا با اين فكر زندگی می‌كنی كه وقتی مردی، می‌ميری و تمام می‌شود؟» گفتم، «بله.» آن‌وقت سرش را پايين انداخت و نشست. گفت برايم متأسف است.