مشخصات کلی قطع رقعی پوشش جلد شومیز
مشخصات فنی نویسنده نادر ابراهیمی ناشر روزبهان مترجم تاریخ آخرین چاپ 1402 تعداد صفحات 138
کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم اثر نادر ابراهیمی
کتاب ، نامههای نادر ابراهیمی ( ۱۳۸۷-۱۳۱۵ ) به همسرش را روایت میکند
نامههای کوتاهی که از عشق میگوید از تاب آوردن از اینکه ما یعنی خودش و همسرش را میگوید که چگونه باید اصلا زندگی کرد که چگونه روزهای عادی را رنگی از شوق و طراوت زد
او هر شب مینویسد ، پیوسته مینویسد ، چهل نامه مینویسد ، برای همسر خوبش مینویسد ، او مینویسد که بداند حرفهای خوب و نگرش خوب را باید حک کرد
او سالهای ۶۳ تا ۶۵ که تمرین خطاطی و قلم و جوهر میکرد ، این نامه ها راه خطاب به همسرش نوشته است
کتاب را بخوانید یعنی آن را خوب بخونید که بدانیم میشود خوبتر و زیباتر دنیا را و کنج گرم خانواده را دید
قسمت هایی از کتاب
ای عزیز!
راست میگویم.
من هرگز یک قدم جلوتر از آنجا که هستم را ندیدهام.
قلمم را دیدهام چنانکه گویی بخشی از دستِ راستِ من است؛ و کاغذ را.
من هرگز یک قدم جلوتر از آنجا که هستم را ندیدهام.
من اینجا «من» را دیدهام __ که اسیر زندانِ بزرگِ نوشتن بوده است، همیشه ی خدا، که زندان را پذیرفته ، باورکرده ،اصلِ بودن پنداشته ، به آن معتاد شده ،و به تنها پنجرهاش که بسیار بالاست دل خوشکرده...
و آن پنجره ، تویی ای عزیز!
آن پنجره ، آن دَر، آن میلهها ، و جمیعِ صداهایی که از دوردستها میآیند تا لحظهیی ، پروانهوش، بر بوتهی ذهن من بنشینند ، تویی...
این ، میدانم که مدحِ مطلوبی نیست
امّا عین حقیقت است که تو مهربانترین زندانبانِ تاریخی.
و آنقدر که تو گرفتار زندانیِ خویشتنی
این زندانی ، اسیرِ تو نیست
که ای کاش بود
در خدمتِ تو ، مریدِ تو ، بندهی تو...
و این همه در بند نوشتن نبود
فروشگاه اینترنتی کتاب
بوک شهر
کتاب ، نامههای نادر ابراهیمی ( ۱۳۸۷-۱۳۱۵ ) به همسرش را روایت میکند
نامههای کوتاهی که از عشق میگوید از تاب آوردن از اینکه ما یعنی خودش و همسرش را میگوید که چگونه باید اصلا زندگی کرد که چگونه روزهای عادی را رنگی از شوق و طراوت زد
او هر شب مینویسد ، پیوسته مینویسد ، چهل نامه مینویسد ، برای همسر خوبش مینویسد ، او مینویسد که بداند حرفهای خوب و نگرش خوب را باید حک کرد
او سالهای ۶۳ تا ۶۵ که تمرین خطاطی و قلم و جوهر میکرد ، این نامه ها راه خطاب به همسرش نوشته است
کتاب را بخوانید یعنی آن را خوب بخونید که بدانیم میشود خوبتر و زیباتر دنیا را و کنج گرم خانواده را دید
قسمت هایی از کتاب
ای عزیز!
راست میگویم.
من هرگز یک قدم جلوتر از آنجا که هستم را ندیدهام.
قلمم را دیدهام چنانکه گویی بخشی از دستِ راستِ من است؛ و کاغذ را.
من هرگز یک قدم جلوتر از آنجا که هستم را ندیدهام.
من اینجا «من» را دیدهام __ که اسیر زندانِ بزرگِ نوشتن بوده است، همیشه ی خدا، که زندان را پذیرفته ، باورکرده ،اصلِ بودن پنداشته ، به آن معتاد شده ،و به تنها پنجرهاش که بسیار بالاست دل خوشکرده...
و آن پنجره ، تویی ای عزیز!
آن پنجره ، آن دَر، آن میلهها ، و جمیعِ صداهایی که از دوردستها میآیند تا لحظهیی ، پروانهوش، بر بوتهی ذهن من بنشینند ، تویی...
این ، میدانم که مدحِ مطلوبی نیست
امّا عین حقیقت است که تو مهربانترین زندانبانِ تاریخی.
و آنقدر که تو گرفتار زندانیِ خویشتنی
این زندانی ، اسیرِ تو نیست
که ای کاش بود
در خدمتِ تو ، مریدِ تو ، بندهی تو...
و این همه در بند نوشتن نبود
فروشگاه اینترنتی کتاب
بوک شهر
شما هم میتوانید در مورد این محصول نظر بدهید.
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.