فئودور میخائیلوویچ داستایفسکی، رمان جوان خام رو بعد از شاهکار به یادموندنیش، رمان شیاطین (جن زدگان) نوشته و یکی از کارهاییشه که موقع انتشار بین رمان¬های بلندش یعنی جنایت و مکافات، ابله، شیاطین و برادران کارامازوف از جایگاه پایین¬تری برخورداره اما هر چقدر که می‌گذره منتقدها بیشتر به ارزش¬های این کار پی می‌برن و رد تفکرها و دغدغه¬های داستایفسکی رو توی یه قالب و فرم تازه از این نویسنده بزرگ درک می‌کنن. دوگانگی هستی انسانی، فرشته خویی یا دیو سیرتی این موجودی که سلطه¬ی زمین¬رو به اختیار گرفته و با قدرت تخیل قوی و ذهن نیرومندی که داره مفاهیمی رو خلق کرده و از طریق اون¬ها پیشرفت می‌کنه و از طرفی کارهای خودش رو توجیه می‌کنه و به شکل دیگه¬ای و از تونل ثروت و ارزش مالی توی جوان خام بررسی می‌کنه و انگار هر چقدر که داستایفسکی تلاش می‌کنه که به ذات آدمی پی ببره، باز هم نمی‌تونه که وجود این موجود عجیب و پیش¬بینی ناپذیر رو به طور کامل درک کنه. داستان راجع به جوونی نوزده ساله به اسم آرکادی دالگورکیه که هدفش از روایت داستان بیان روابط خودش با جامعه و پدرشه و از این طریق می‌خواد که هویت واقعی خودش ¬رو پیدا کنه و به قول خودش دیگه یه جوون خام نباشه. آرکادی توسط پدرش رها می‌شه و اون توی سودای اینکه به آزادی واقعی برسه که توی ذهن خودش در واقع نه پول و نه قدرت، بلکه درک درست نسبت به قدرته، همه¬ی تلاششو می‌کنه و هدفش هم تبدیل شدن به آدمی بی¬نهایت پولدار و ثروتمنده و تلاشش برای رسیدن به هدف والای خودشه که پیرنگ داستان رو می‌سازه و در این بین درگیری احساسی با دختری پیدا می‌کنه که به طور همزمان فکر می‌کنه که پدرش به او نظری داره و این روابط بین او و پدرش را تیره و تارتر می‌کنه.