کتاب روح تاریک برف داستانی از ایندیا هیل براون است. ماجرای روح دختر دوازده ساله‌ ای است که مصرانه نمی ‌خواهد به دست فراموشی سپرده شود. روح تاریک برف ماجرای دو دوست صمیمی به نام ‌های آیریس و دنیل است. آن ها از مدت‌ها پیش با هم دوست صمیمی هستند و در شرایط سخت روی یکدیگر حساب می ‌کنند. آن ها امتحان خود در دوستی را پس داده ‌اند. اولین برف آیریس را به شدت هیجان زده می ‌کند بنابراین با خوشحالی به دوستش پیشنهاد می‌ دهد که به همراهش بیرون بروند تا برف را ببینند و بازی کنند. مادربزرگ دنیل به آن ها درباره ی ارواح برف هشدار می ‌دهد و می ‌گوید ارواح برف کودکان را شکار می‌ کند اما دنیل حرف ‌های مادربزرگش را نادیده گرفته و به همراه آیریس با خوشحالی به برف بازی مشغول می ‌شوند. پس از مدتی آن دو متوجه می‌ شوند که روی یک قبر ایستاده ‌اند. کتاب روح تاریک برف داستانی مملو از هیجان تا اندازه‌ ای ترسناک می ‌باشد که در هر قسمت داستان مخاطب را بیش از فصل قبل هیجان زده می ‌کند.
برشی از کتاب:
آیریس و دنیل توافق کرده بودند که بعد از تمرین همدیگر را ببینند و با هم به خانه برگردند. این طوری آیریس می توانست سریع از نتیجه جلسه باخبر شود اما هر چه بیشتر دنیل حرف می زد آیریس عصبانی تر می شد.