گاهی پیش می اید که حس می کنیم هرچه تلاش می کنیم نمیتوانیم از مشکلات و بحران های زندگی خلاص شویم احساس می کنیم به بن بست رسیده ایم و هیچ راهی برای نجات از این اوضاع نداریم اگر این حس به سراغتان امده توصیه میکنم این کتاب را بخوانید.
ریچل بریتن نویسنده ی کتاب با روایت داستان زندگی خود به ما نشان میدهد چگونه میتوان با ناملایمات زندگی کنار امد با خواندن داستان او و به کار بستن راه کارهای آن می توانیم زندگی خود را دگرگون کنیم.
اگر به دنبال انگیزه و امید هستید حتما کتاب را بخوانید.
ریچل بریتن از آزمونهای سخت زندگی برایمان می گوید از آسیب های روانی دوران کودکی اش که تحمل آن برای بیشتر ما غیر ممکن است ، بارها و بارها با مشکلاتی رو به رو می شود که از حل آنها عاجز است. اما او تسلیم نمی شود و سعی می کند انها را کنترل کند.
نویسنده با بازگو کردن داستان زندگی اش دانش خود را در مورد زندگی ، مرگ، عشق و ترس با ما در میان می گذارد و به ما می گوید چگونه به این شخصی که الان هست تبدیل شده. به ما نشان می دهد عشق و غم دو نیمه ی کل هستند که ما را به ته اندوه می کشاند و دوباره به اوج می رساند.
بخشی از کتاب:
بزرگترین کلاسی بود که تا آن زمان برگزار کرده بودم در حالی که در رختکن لباس عوض می کردم با خودم گفتم اگر قرار است بترسی الان وقتش است ، نترسیدم و در عوض شلوار یوگایم را پوشیدم و وارد اتاق شدم، هنگامی که من و دنیس چند ساعت بعد استودیو را ترک کردیم خیلی هیجان زده بودم دنیس گفت عالی بود تو خیلی خیلی عالی بودی ، دستش را فشردم و گفتم ممنون
فکر می کنی این چیزیه که ما می تونیم توش موفق باشیم؟