ما اغلب برای مراقبت از دیگران آماده هستیم و نمیدانیم هزینه ی این کار نادیده گرفتن خودمان است.
ما زمانی که دیگران را در اولویت قرار می دهیم دیگر زمان و انرژی برای خودمان باقی نمی ماند.در این موقع است که حد و مرز برایمان اهمیت پیدا می کند که این تعیین حد و مرز بر عشق ورزیدن به خود تاکید می کند.
هرچند دیگران با این امر مخالف هستند آنها می گویند برای اینکه انسان خوبی باشید باید دیگران را بر خود ترجیح دهید در غیر اینصورت فردی خودخواه خواهیم بود.
اما تعیین حد و مرز به این معنی است که بگوییم من نیازهای خود را برآورده خواهم کرد و انتظار ندارم دیگران کاری برایم انجام دهند و اگر این خودخواهی است پس من خودخواه هستم.
نویسنده در این کتاب به ما یاد می دهد چگونه می توانیم تعادلی منطقی به وجود بیاوریم که نه خودمان را نادیده بگیریم و نه روابطمان با دیگران به مشکل بر بخورد.
کتاب شرح می دهد چرا باید خوخواه باشیم و سپس موانعی که در تعیین مرزها به وجود می آید را مشخص می کند و پس از آن به مراحل تعیین مرزها می پردازد و در بخش دیگر کتاب درباره ی گسترش مرزها و لذت خودخواه بودن را شرح می دهد و در پایان درباره ی شیوه ی زندگی بعد از تعیین کردن مرزها را به ما می آموزد.
خودخواهی اگر به شکل افراطی به وجود آید و با این خودخواهی باعث آزار دیگران باشیم بسیار ناپسند است اما اگر بتوانیم در رفتار خود تعادل برقرار کنیم به ما خیلی کمک خواهد کرد.
بخشی از کتاب
معمولا با عبارت خوش بگذره و یا موفق باشید به گفتگو پایان می دهم اما کاری که به ندرت انجام می دهم دلایلی است که بیان می کنم.مردم عادت دارند انتخاب های خود را توجیه کنند به همین دلیل است که وقتی تصمیم گرفتم از سال جدید نه بگویم یک قانون دیگر هم اضافه کردم که نباید برایش توجیهی بیاورم.
نه یک کلمه قدرتمند به حساب می آید اما وقتی برای آن توجیه صرف می کنید قدرت ان را از دست می دهید.