کمی درباره نویسنده : ماری داونینگ هان نویسنده آمریکایی رمان های نوجوانان قبل از اینکه حرفه نویسندگی را اغاز کند کتابدار یک مدرسه در ایالت مریلند آمریکا بود مری تاکنون بیش از بیست جایزه ایالتی برای کتاب های خودش دریافت کرده است
داستان کتاب روایت دختری به نام اشلی است که به گفته خودش تقریبا یازده ساله است
اشلی به همراه مادرش به شهر مانکتون میلزاسباب کشی کرده است. صاحب خانه شان خانم کوپر پیرترین و بداخلاقترین ادمی بود که اشلی تا ان زمان در زندگی خود دیده بود
اشلی که یک گربه دارد خانم کوپر صاحبخانه به محض دیدن گربه اشلی به او میگوید که از گربه ها متنفر است و گربه اشلی هرگز قرار نبست درحیاط یا باغ خانم کوپر دیده شود
اشلی چند وقت قبل پدرش را بر اثر سرطان از دست داده است و به نظرشان اسباب کشی به شهر جدید و ساکن شدن در خانه جدید کمی برای تسکین دردشان خوب است
همان روز اول اشلی در حالی که منتطر است مادرش کامیون اجاره ای را به بالتیمور ببرد و ان را پس بدهد و با پیتزای وعده داده شده به خانه برگردد اشلی ناگهان درباغ صدای گربه را میشنود و از ترس صاحب خانشان به باغ میرود تا گربه را به خانه بیاورد چند بار دستش به بینی و موهای گربه میخورد اما نمیتواند او را بگیرد درهمین حین دخترک کوچکی در حیاط با اشلی دوست میشود دخترک به اشلی میگوید که در باغ خانم کوپر روح وجود دارد. یک گربه سفید و نیمه شبها صدای گریه یک کودک .اشلی صحبتهای دخترک هشت ساله را باور نمیکند تا اینکه در همان شب اول نیمه های شب با صدای گریه یک بچه و دیدن گربه ای در باغ به شدت میترسد